امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

عشق مامان و بابا

نقاشی با موضوع آلودگی هوا

این روزها از اخبار زیاد می شنویم که هوا در شهرهای بزرگ و صنعتی کشور بسیار الوده است. امیرمحمدعارفی هم یهویی یه نقاشی را با موضوع آلودگی هوا کشید که برای ما خیلی جالب بود .    این نقاشی خیلی متعجبمون  کرد بدون اینکه ما ازش بخواهیم کاملاخودجوش روی وایت بوردش کشیدحالاتحت تاثیرچیزایی که درمدرسه شنیده یا تعطیلی مدرسه پسرعمه اش در تهران به علت آلودگی و یا ...که ازماشنیده نمیدونیم . فقط وقتی بابایی درموردنقاشی ازش توضیح خواست : بایک حالتی گفت مگه نمیبینی خورشیدماسک زده پرنده مرده داره میفته،درختهاوآدمهاحالشون بده عصبانی هستن و باز بابایی پرسید: برای چی? گفت دودماشینهادیگه..!!! وجالبه که بایه لحن خیلی شاک...
1 دی 1394

دندان دائمی و کادوی فرشته مهربون

     چند روزی بود که یکی از دندانهای پیش فک پایینی امیرمحمد لق شده بود . یه روز خیلی اتفاقی متوجه شدم که دو تا دندون دائمی پشت دندونهای پیش لق شده ، دراومده . غروب همون روز با امیرمحمد به دندانپزشکی رفتیم تا دکتر راهنماییمون کنه . خانم دندانپزشک نظرش این بود که نیاز به کشیدن دندونهای شیری نیست چون دندونهای  دائمی تازه جوونه زدند مشکلی ایجاد نمیکنه فقط به امیرمحمد گفت میوه های سفت مثل هویج و سیب گاز بزنه تا دندونش زودتر بیفته .       از مدتها پیش خاله جون فهیمه و دخترهاش به امیرمحمد گفته بودند که هر وقت اولین دندونش افتاد باید شب بذاره زیر بالشش تا صبح فرشته مهربون براش کاد...
25 مرداد 1394

عشقوله های فرنوش جون و امیرمحمد

    قرار بود بابایی برای یه سفر کاری چند روزی بره اصفهان . مثل دفعه قبل تصمیم گرفتیم که فرنوش جونی چند روز بیاد پیش ما تا من و امیرمحمد تنها نباشیم . اجازه فرنوش و از باباش گرفتیم و فرنوش بعد از تولد دو هفته پیش ما موند و چقدر هم با وجود فرنوش بهمون خوش گذشت .   امیرمحمد تو اون دو هفته یه خط درمیون میرفت آمادگی . بیشتر با فرنوش سرگرم بود . فرنوش جون هم که الهی خاله فداش بشه میونه خیلی خوبی با امیرمحمد داره . خیلی دل به دلش میده و حسابی با هم تفریح میکنند . برای امیرمحمد ساندویچ مخصوص خودشو درست میکنه که امیرمحمد خیلی دوست داره . سیب زمینی آب پز با کره مخلوط شده داخل نون باگت قرار داده و روش پنیر پیتزا ریخته و به مدت 1...
10 اسفند 1393

زمستان و فیروزکوه

     هجدهم دی ماه خبردار شدیم یکی از آشناهامون فوت شدند و مراسم تشییع جنازه صبح روز جمعه در فیروزکوه  برگزار میشه . من چون شنبه امتحان شبکه های کامپیوتری پیشرفته داشتم نتونستم برم . بابایی هم لطف کرد برای اینکه من خوب درس بخونم امیرمحمد و با خودش برد . عمو همت و فرناز جون و عمو اشکان هم بودند . بعد از تشییع جنازه به رستوران نمرود رفتند و نهار خوردند . بعد از نهار هم به کتالان رفتند . بالای کوه رفتند و امیرمحمد با بابایی و عمو همت حسابی برف بازی کرد .     غروب وقتی برگشتند قائمشهر، امیرمحمد از خستگی هلاک بود . بابایی گفت کل راهو تو ماشین خوابیده بود . امیرمحمد گفت مامانی نهار تو رستور...
28 دی 1393

روزمرگیهای امیرمحمد

   جدیدترین کاری که امیرمحمد برای مامانی انجام داد : با جزوه های درسی مامانی یه چیزی مثل پاکت درست کرد و به دیوار اتاق مامانی چسبوند و برای مامانی نامه و نقاشی توش گذاشت . ********************************************************** کارهای امیرمحمد تو خونه به کمک بابایی تو جای تخم بلدرچین و جای آتاری دستی گچ ریختند، بعد از خشک شدن از قالب خارج کردن و بعد هم امیرمحمد هر دو تا قالب گچی و با آبرنگ  رنگ کرد . محصول نهایی شکلهای زیر ... وقتی وسایل آشپزخانه اسباب بازی میشود این هم یه مدل دیگه از امیرمحمد ********************************************************** کاردستی ...
20 آبان 1393

روزهای پاییزی مامانی با امیرمحمد

     روزهامون مثل همیشه است . امیرمحمد صبح ها میره آمادگی . بعد از تموم شدن کلاسش با سرویس میره خونه مادرجون ، بعد هم با بابایی میرن خونه . من حدود ساعت 3 میرسم خونه . وقتی میرسم امیرمحمد یا مشغول دیدن برنامه کودک ، یا درحال بازی با موبایل . تازه خودش بازی هم دانلود میکنه و آنلاین هم فیلمهای angri bird میبینه  .  چند وقت پیش بابایی بهم گفت خیلی مصرف حجم اینترنتمون بالا رفته مگه چی دانلود میکنی که اینقدر زود تموم میشه ؟ گفتم فایلهایی که میگیرم حجم زیادی نداره. کنجکاو شدیم که داستان چیه ؟ بــــــــــــــله متوجه شدیم آقای امیرمحمد خان بازی دانلود میکنه و ...    از اون به بعد بابایی قبل از اینکه گوشی به...
7 آبان 1393

عیدغدیر و مراسم باربرون و عروسی الهام جون

    عروسی الهام جون دخترعمه امیرمحمد  28 مهر ماه برگزار میشه  . بعد ازظهر روز عید غدیر قراربود خانواده داماد وسایل عروس خانم و بیارن منزلشون . عمه جون مهناز هم مارو به خونشون دعوت کرد. صبح روز عید با بابایی و امیرمحمد راهی ساری شدیم . از شب قبل با کمک امیرمحمد یکسری خوراکی شیرین  و خوشمزه آماده کردم تا به همراه کادوی عروسی برای الهام جون ببریم .    قبل از درست کردن کیک به امیرمحمد گفتم به نظرت خودمون کیک درست کنیم یا از بیرون بخریم ؟ جواب داد مامانی خودمون درست کنیم چون خانم مربی گفته کیکهای بیرون مواد نگهدارنده داره بهتر مامانها تو خونه کیک درست کنن !!!! من هم کمکت میکنم .     ای...
30 مهر 1393

پارک جنگلی جوارم

  جمعه 7 شهریور بعد از خوردن صبحانه کفش و کلاه کرده و راهی پارک جنگلی جوارم شدیم. بابایی بقیه رو هم راه انداخت . برای نهار جوجه کباب گرفتیم . تا خرید کنیم پویان خودشو به ما رسوند تا با ماشین مابیاد .   اول شهر شیرگاه هم نون لواش داغ و خوشمزه ای خریدیم و با کلی هله هوله راهی جنگل شدیم . بماند که امیرمحمد تو خونه یه پلاستیک خوراکی برای خودش برداشت . ( شب قبلش با دایی جون بهمن رفته بود بیرون و بهمن هم کلی خوراکی براش خرید ). به محض اینکه مستقر شدیم با نون داغ و پنیر و خیار و گوجه از خودمون پذیرایی کردیم . امیرمحمد به بابایی گیر داد که برام تاب درست کن و بابایی هم گفت بابابزرگ که اومد برات درست میکنه . بعد از کمی عمه جون خد...
9 شهريور 1393

روزهای بدون بابایی با امیرمحمد 3

این روزهای امیرمحمد بیشتر با فرنوش جون میگذره . با هم نقاشی میکشند . فرنوش جون گناهی خیلی دل به دل امیرمحمد میده . با هم شطرنج بازی میکنن .  امیرمحمد خیلی جر میزنه . خیلی مراقب مهره شاه . اصلا اجازه نمیداره اطراف شاه خالی بشه . وقتی هم که خالی میشه یواشکی طوری که حریف متوجه نشه مهره هاشو جابجا میکنه .    اصلا تحمل باخت هم نداره . میگه شطرنج بازی کنیم تا کیش و ماتت کنم . موسیقی گوش میده . لگو بازی میکنه . نا گفته نمونه بیشتر اوقات سرگرم دیدن برنامه کودک . فرنوش که هر وقت از دست امیرمحمد کلافه میشه فوری براش برنامه کودک میذاره و از سر خودش وا میکنه . امیرمحمد به فرنوش میگه میشه همیشه پیش ما بمو...
24 مرداد 1393