امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 26 روز سن داره

عشق مامان و بابا

تعطیلات عید فطروکتالان ونمرود ومیورد

1394/4/30 20:51
948 بازدید
اشتراک گذاری

   برای تعطیلات 3 روزه عید فطر قرار بود با خاله جون فهیمه و خونوادش به همدان بریم ولی بخاطر بیماری  عمو همت همگی باز به فیروزکوه و کتالان رفتیم تا همگی در کنار هم باشیم .    

بعد از ظهر جمعه  برای هواخوری همگی رفتیم نمرود .

امیرمحمد با فرناز جون و فرنوش جون مشغول بازی بدمینتون شد .  

چند تا عکس هم با فیگورهای قشنگ گرفت .

تو آب رودخونه هم رفتند ولی آب به شدت سرد بود و امیرمحمد حاضر نشد کفشهاشو دربیاره .

 

عمو اشکان هم کباب گوشت خوشمزه ای برامون درست کرد و حسابی خوردیم . یعنی عالی بود ...

بعد از نمرود من و امیرمحمد به خونه خاله جون رفتیم . روز بعد همگی دوباره به کتالان رفتیم . نهار خونه عزیز بودیم . شب بیست و هشتمین سالگرد ازدواج خاله جون فهیمه و عمو همت بود .  همگی اونجا دعوت داشتیم .  

با قلبی سرشار از شادی و شور خوشبوترین و لطیف ترین گلهای هستی را

همراه با خوش آهنگترین ترانه گیتی

به مناسبت سالروز ازدواجتان تقدیمتان می کنیم

دوستتون داریم ... خیلی زیاد ...

          شام جوجه کباب و میگو کبابی بود که امیرمحمد حسابی با میگو حال کرد و به من گفت که مامانی همیشه برام این مدلی میگو درست کن ...    

    باز هم شب ما اونجا موندیم و امیرمحمد دوباره پیش فرنوش جونش خوابید . روز بعد ساعت 8 صبح بعد از خوردن صبحانه همگی به کتالان رفتیم چرا که قرار بود به میورد بریم . خاله جون فهیمه و عمو همت سوار  ماشین ما شدند . ولی ماشین عمو همت به بالای کوه نمیومد بخاطر همین  عمو اشکان نیسان عموشو و امانت  گرفت تا بقیه سوار شن. امیرمحمد هم با فرناز جون و فرنوش جون سوار نیسان شد و چقدر هم بهش خوش گذشت .   

اونجا مهمون پسر عمه عمو همت بودیم . یه پسر کوچولو به اسم جاوید داشتند که با امیرمحمد دوست شد .

قبل از نهار به امامزاده قاسم رفتیم .  داداش و پسر عمه عمو همت برای سلامتیش دو تا گوسفند نذر کرده بودند و همگی به امامزاده رفتیم تا گوسفندها رو به نیت سلامتی عمو همت قربونی کنند .    

محمد طاها دوست امیرمحمد هم با بابا و مامانش به اونجا اومد و امیرمحمد هم خوشحال از دیدن دوستش 

بچه ها با باباهاشون باز رفتند کوهنوردی خندونک.

    نهار هم مهمون خونه پسر عمه عمو همت بودیم والبته نهار ته چین خوشمزه ای بود که با کره محلی حسابی عطر و بوی خوبی داشت و امیرمحمد ازم خواست برای جشن تولد امسالش این غذا رو برای مهمونهامون درست کنم . 

    بعد از نهار به سمت کتالان حرکت کردیم در حالیکه هوا منقلب شده بود و بارون گرفته بود . در زمان خیلی کمی بارون تبدیل به سیل شد . شانس آوردیم که زود به کتالان رسیدیم . غروب هم راهی قائمشهر شدیم . زیرآب بخاط بارون و سیل جاده ترافیک بود . حدود 4 ساعت تو راه بودیم . روز بعد متوجه شدیم که بارون و سیل سبب خرابی زیادی در منطقه سوادکوه شد .گریه

آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شوی…
زندگی یک مسابقه نیست،
بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را
باید لمس کرد، چشید و لذت برد…

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)