امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره

عشق مامان و بابا

دندان دائمی و کادوی فرشته مهربون

1394/5/25 22:09
1,979 بازدید
اشتراک گذاری

     چند روزی بود که یکی از دندانهای پیش فک پایینی امیرمحمد لق شده بود . یه روز خیلی اتفاقی متوجه شدم که دو تا دندون دائمی پشت دندونهای پیش لق شده ، دراومده . غروب همون روز با امیرمحمد به دندانپزشکی رفتیم تا دکتر راهنماییمون کنه . خانم دندانپزشک نظرش این بود که نیاز به کشیدن دندونهای شیری نیست چون دندونهای  دائمی تازه جوونه زدند مشکلی ایجاد نمیکنه فقط به امیرمحمد گفت میوه های سفت مثل هویج و سیب گاز بزنه تا دندونش زودتر بیفته .  تشویق

     از مدتها پیش خاله جون فهیمه و دخترهاش به امیرمحمد گفته بودند که هر وقت اولین دندونش افتاد باید شب بذاره زیر بالشش تا صبح فرشته مهربون براش کادو بفرسته . فرشته حالا این کاملا تو ذهن امیرمحمد خان بود . وقتی از دندانپزشکی برمیگشتیم با امیرمحمد به فروشگاه اسباب بازی کلبه کودک رفتیم و به امیرمحمد گفتم هر اسباب بازی دوست داری انتخاب کن تا فرشته مهربون برات بیاره . امیرمحمد هم یه بسته از عروسکهای بن تن و انتخاب کرد .خندونک

    بعد از ظهر سه شنبه  20 مرداد امیرمحمد در حالیکه در حال بازی با دندونش بود دندون لق شده اش افتاد و امیرمحمد هم کلی ذوق کرد .

شب بهم گفت مامانی حتما دندونم و بذار زیر بالشم.جشن گفتم باشه ولی خوب کادو نخریده بودم یعنی فرشته مهربون وقت نکرده بود کادو بخره !  خجالت

روز بعد امیرمحمد شاکی بود از اینکه دندون و زیر بالشش نذاشتم ...و البته شب بعد هم بهمین منوال گذشت و امیرمحمد هم به شدت شاکی و گفت فکر نمیکنم فرشته مهربون دیگه برام کادویی بخره متفکر تا اینکه پنج شنبه وقتی از اداره برمیگشتم بدو بدو خودم و به فروشگاه آقای لطیفی رسوندم در حالیکه در حال پایین کشیدن کرکره فروشگاه بودند. خیلی سریع کادوی انتخابی امیرمحمد و خریدم و به خونه رفتم و کادو رو گذاشتم تو انبار . چشمک

شب وقتی امیرمحمد خوابید دندون و کادوشو بالای سرش گذاشتم . ( پنجشنبه شب ها امیرمحمد اجازه داره فیلم سینمایی شبکه پویا رو ببینه بخاطر همین جلوی تلویزیون براش رختخواب میذاریم چون موقع دیدن فیلم خوابش میبره خنده ) 

صبح روز جمعه با اینکه خیلی زودتر از امیرمحمد از خواب بیدار شده بودم ولی اصلا از رختخواب جدا نشدم و منتظر شدم تا امیرمحمد بیدارشه و واکنشش و ببینم . وقتی بیدار شد و عروسکها رو دید فوری به دیدن من اومد و با هیجان گفت مامانی بالاخره فرشته مهربون برام کادو آورد . خنده

من هم گفتم : واقعا ؟  تعجب  بدو بریم با هم ببینیم !!!  قه قهه  بعد هم مشغول بازی با عروسکهای جدیدش شد .  فکرکنم تو خرید کادو خیلی خوب عمل نکردم . باید یه مسواک و خمیردندون هم کنار کادوش میذاشتم . متفکر

همون روز با فرنوش جون هم تلفنی صحبت کرد . فرنوشی بهش گفت : شنیدم فرشته مهربون برات کادو آورده ؟ امیرمحمد هم گفت آره ولی فکر کنم مامانی برام خریده اما خودش میگه نه من نخریدم !!!  متفکر

در هر حال هنوزم به من مشکوک .... قه قهه خنده  قه قهه

برای توووووووو ........

برام هیچ حسی شبیه تو نیست ! کنار تو درگیر آرامشم

همین از تمام جهان کافیه.. همین که کنارت نفس میکشم . . .

برام هیچ حسی شبیه تو نیست تو پایان هر جستجوی منی

تماشای تو عین آرامشه ... تو زیباترین آرزوی منی . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)