امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 2 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان و بابا

عید قربان

1394/7/7 21:35
641 بازدید
اشتراک گذاری

عید قربان امسال منزل بابابزرگ بودیم . دور روز قبل از عید ، بابایی به همراه بابابزرگ گوسفند خریدند . آرام

صبح عید اول به دبدن بابابزرگ و عزیز رفتیم . امیرمحمد هم از خاله جون فهیمه و زن دایی الهام و عزیز کادوی کلاس اولیشو گرفت . خاله جون براش یه ساعت زنگی بزرگ و خوشگل خرید . زن دایی الهام و عزیزهم پول نقد دادند . چشمک

بعد به خونه بابابزرگ و مادرجون رفتیم ولی تا رسیدن ما گوسفند و کشته بودند . امیرمحمد و آقا ایلیا هم کلی کباب خوشمزه خوردند . خسته

بعد نهار دوباره به خونه عزیز رفتیم . چون شب عروسی دختر عموی مامانی تو فیروزکوه دعوت داشتیم سریع حاضر شده و همگی با خانواده خاله جون فهیمه راهی فیروزکوه شدیم . خندونک

امیرمحمد هم تا رسیدنمون به سالن عروسی دستش مثل عکس زیر یکسره تو جیبش بود . قه قهه

    بعد عروسی هم رفتیم خونه عمو همت و شب و اونجا موندیم . روز بعد هم بعد خوردن ته چین خوشمزه ای که خاله جون فهیمه برای نهار درست کرده بود راهی قائمشهر شدیم . بوس

پسرم زندگیت به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم

عید قربانت مبارک عزیزم ...

پسندها (2)

نظرات (2)

مامانه شایلین
21 آبان 94 21:49
ای جووووووووونم چه پسر آقایی!!
مامان و مهزیار
25 آبان 94 9:16
سلام عزیزم . خوشحالم که خوب هستید من بالاخره برگشتم