برای تعطیلات نوروز ، بابایی برنامه ریزی کرد به شیراز برویم . با مسافرت در ایام عید بدلیل ترافیک جاده ها و شلوغی شهرها مخالفم . ولی خوب باباییه دیگه . عشق سفر . هر کاری کردم راضی به نرفتن نشد .الغرض همسفرهامون امیر آقا و عمه جون مهناز و علی ، عمه جون بهناز و هانا جون و مادرجون بودن .در آخرین دقایق هم پرهام بهمون اضافه شد. ( ساعت 2:40 دقیقه نیمه شب عمه جون مریم تلفن زد و گفت پرهام اصرار داره که حتما با ما به شیراز بیاد ) دو تا ماشین و 10 نفر آدم . (البته با امیرمحمد اگه اونو جزء آدم بزرگها به حساب بیاریم ) .ساعت ٧ صبح روز 29 اسفند از قائمشهر به مقصد شیراز ...