امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

عشق مامان و بابا

سیزده بدر94

   سیزده بدر امسالمون متفاوت از سالهای قبل بود . اعضای گروه امسالمون امیرمحمد و مامانی و بابایی و عمه جون بهناز و هاناجون و عمو اشکان و فرناز جون بودند. صبح روز سیزده بدر به خونه باغ پدر عمو اشکان رفتیم . به درخواست امیرمحمد چند تا عکس ازش گرفتم . بابایی برای امیرمحمد یه تاب بست و ما هم با امیرمحمد تاب سوار شدیم و کلی خندیدیم .   اونجا چند تا مرغ بود که امیرمحمد حسابی دنبالشون کرد و حسابی مرغهای بیچاره رو دور حیاط چرخوند . وقتی بساط زغال کباب مهیا شد میخواست  یکی از مرغهای بیچاره را بنداره تو آتیش تا کباب بشه . تو حیاط خونه چند گل شقایق بود . لحظه ای که ا...
15 فروردين 1394

روزهای نوروزی 94

   هفته دوم عید صبح ها اداره و  بعداز ظهرها هم به دید و بازدید عید میگذشت . تا اینکه خانواده عمو همت برای سیزده بدر به قائمشهر اومدند . فرنوش جون که مهمون همیشگی خونه ماست و امیرمحمد هم عاشق فرنوش . و البته خوشحال از اینکه روزها پیش فرنوش بود و به جهان کودک نمیرفت .      یکی از شبهای عید عمو اشکان و فرناز جون به یاد کیک تولد 6 سالگی امیرمحمد از قنادی کارو یه کیک خوشمزه خریدند و امیرمحمد یه بار دیگه شمع 6 سالگیشو فوت کرد . ( آخه فرناز دلش کیک تولد میخواست ). این هم امیرمحمد با عمه جون بهناز عزیز وقتی مهمون خونه ما بودند . ...
12 فروردين 1394

سال جدید و اولین روزش

      شام شب سال نو به عشق خانواده شام توپی تدارک دیدم .   طبق سنت غذای شب عید سبزی پلو و ماهیه ولی خوب متأسفانه امیرمحمد خیلی ماهی دوست نداره برای همین خوراک بوقلمون درست کردم و خورش فسنجون که غذای مورد علاقه امیرمحمد خان ، البته به همراه سوپ نودالیت و ... دایی جون مهندس هم  مهمون افتخاری ما بود .        بعد از شام با کمک امیرمحمد  هفت سین چیدیم . هفت سینی هم که امیرمحمد تو کلاسشون درست کرده بودو تو اتاقش گذاشتیم .   امیرمحمد علیرغم اینکه دوست داشت موقع سال تحویل بیدار باشه ولی خوابش برد. صبح دعای تحویل س...
9 فروردين 1394

سیزده بدر 93

  امیدوارم با سیزده بدر غمها ازدلهابیرون و بارفتن به دامان طبیعت ، چون شکوفه های بهاری دلهایتان شاد و غنچه های امید برای آغازسالی نو شکوفا شود ...      امسال هم مثل سال گذشته سیزده بدر به همراه خانواده بابایی راهی فرح آباد ساری شدیم . ساعت 10 از خونه خارج شدیم (امیرمحمد خان خواب تشریف داشتن ) . هوا علیرغم اینکه آفتابی بود ولی سوز عجیبی داشت . مادرجون و پرهام با ما بودند . بقیه قبل از مابه دریا رسیده و اتراق کرده بودند .    امیرمحمد تو ماشین این طوری بود.خیلی جدی و بد اخلاق . اصلا هم با مادرجون و پرهام صحبت نکرد . به من چسبیده بود و میگفت که دلش درد میکنه .  به محض رسیدن با دیدن ایلی...
16 فروردين 1393

روزهای نوروزی ما

    قرار بود هفته دوم عید سفری به یزد داشته باشیم ولی به علت گردن دردم مسافرتمون کنسل شد . این روزها بیشتر باامیرمحمد هستم. عید دیدنیهامونو خیلی زود انجام دادیم . دو تا مهمونی هم برای دو تا خانواده گرفتیم . خانواده بابایی شام روز سوم عید و خانواده  خودم نهار روز چهارم عید مهمون خونه ما بودند . دو تا مهمونی پشت هم بود با گردن دردی که داشتم یک کمی اذیت شدم ولی در حد عالی و خوب مهمونیهامون برگزار شد . به امیرمحمد هم در کنار فامیل حسابی خوش گذشت . دایی جون مهندس روز قبل از عید با ده بسته پفیلا اومد پیش امیرمحمد ( پسرمون عشق خوردن پفیلا داره )امیرمحمد خواب بود . با دیدن پفیلاها کلی ذوق کرد .   غروب روز چهارم با فر...
9 فروردين 1393

روزهای نوروزی 93

   بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی، بوی تند ماهی‌دودی وسط سفره‌ی نو، بوی یاس جانماز ترمه‌ی مادربزرگ، با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم! شادی شکستن قلک پول، وحشت کم شدن سکه‌ی عیدی از شمردن زیاد، بوی اسکناس تانخورده‌ی لای کتاب، با اینا زمستونو سر می‌کنم، با اینا خسته‌گی‌مو در می‌کنم!  صبح روز 29 اسفند اول تدارک نهارو دیدم.فسنجون با گوشت بوقلمون درست کردم . بعد با کمک امیرمحمد تخم مرغ رنگ کردیم. (تخم مرغ هایی که به چوب وصلن هنر الهام جون هستن که به امیرمحمد عیدی داد ) بعد هم سفره هفت سین و با کمک هم چیدیم .   امسال ...
8 فروردين 1393

تبریک نوروز 93

خداوندا تقدیر دوستانم را در سال آینده به گونه ای قرار بده که در پایان سال از گذشته خود افسوس نخورند . . . امیرمحمدم   امیدوارم عید با بوسه هایش بهار با گلهایش و سال نو با امیدهایش بر تو عزیزترینم  مبارک باشد . . .     پروردگارا در این ساعات پایانی سال به خواب عزیزانم آرامش، به بیداریشان آسایش ، به زندگیشان عافیت ، به عشقشان ثبات ، به مهرشان وفا ، به عمرشان عزت ، به رزقشان برکت و به وجودشان صحت عطا بفرما !!!!!!!! آمیــــــــــــــــــــــن ...
29 اسفند 1392

سیزده بدر 1392

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی، قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان ، سکه اش برکت عمرتان،سبزیش طراوت و شادابی دلتان، ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد.          امسال هم طبق روال سالهای گذشته به همراه خانواده بابایی به ۱۳ بدر رفتیم . به فرح آباد ساری رفتیم . غیر از بابابزرگ و عمو داریوش بقیه بودند . امیرمحمد هم صبح زود به محض اینکه صداش کردم از خواب بیدار شد . سبزه های سفره هفت سینو رو ماشین گذاشتیم و راه افتادیم . البته تا برسیم به ساری سبزه هایی که بالا و جلوی ماشین گذاشته بودیم افتاد .            &n...
16 فروردين 1392

روزهای نوروزی

  یا مقلب القلوب والابصار ای خدای دگرگون کننده دل‏ها و دیده ها یا مدبر اللیل والنهار ای تدبیر کننده روز و شب یا محول الحول والاحوال ای دگرگون کننده حالی به حال دیگر حول حالنا الی احسن الحال حال ما را به بهترین حال دگرگون کن        موقع  تحویل سال امیرمحمد با سبزه پشت در خونه بود . بهش گفتم وقتی صدای ترکیدن توپ  شنیدی بیا تو خونه . از قضا وقتی سال تحویل شد یکی از همسایه ها تو حیاط ترقه پرت کرد که صدای خیلی بلندی داشت امیرمحمد هم با ترس پرید تو خونه ... من و بابایی هم کلی خندیدیم . بیچاره امیرمحمد به قدری ترسیده بود که دوبار پشت هم گفت مرغ و خروس و اردک تو...
4 فروردين 1392