3 روزهای نوروزی
یا مقلب القلوب والابصار
ای خدای دگرگون کننده دلها و دیده ها
یا مدبر اللیل والنهار
ای تدبیر کننده روز و شب
یا محول الحول والاحوال
ای دگرگون کننده حالی به حال دیگر
حول حالنا الی احسن الحال
حال ما را به بهترین حال دگرگون کن
موقع تحویل سال امیرمحمد با سبزه پشت در خونه بود . بهش گفتم وقتی صدای ترکیدن توپ شنیدی بیا تو خونه . از قضا وقتی سال تحویل شد یکی از همسایه ها تو حیاط ترقه پرت کرد که صدای خیلی بلندی داشت امیرمحمد هم با ترس پرید تو خونه ... من و بابایی هم کلی خندیدیم . بیچاره امیرمحمد به قدری ترسیده بود که دوبار پشت هم گفت مرغ و خروس و اردک تولدت مبارک ... بعد یادش آوردیم که بابا عید ... اونم تبریکشو تصحیح کرد مرغ و خروس و اردک عید شما مبارک ...
عید امسال به مسافرت نرفتیم . خونه نشین هستیم . روزهای امیرمحمد هم با من و بابایی و دختر خاله هاش میگذره . پسرم تو چیدن سفره هفت سین کلی به من کمک کرد . این روزها یا تخم مرغها تو دستش و یا اینکه شمعها رو روشن و خاموش میکنه .
البته ماهی های قرمز هم از دستش امان ندارند . اگه حواسمون بهش نباشه سه سوت ماهی ها ی بینوا رو خفه میکنه ...