و باز هم دغدغه مهدکودک ...
این روزها هر روز صبح با استرس از خواب بیدار میشم ... و همه نگرانیم اینه که امروز دیگه چطوری امیرمحمد به مهد ببریم که بهونه نگیره . این روزها حسابی سحرخیز شده و اول از همه ، سراغ منو میگیره . مامانی پس کجایی ؟ تو یک هفته اخیر تقریبا هرروز با تأخیر به اداره رسیدم . دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ،امیرمحمد ساعت ۵:۵۰ صبح از خواب بیدارشد . مامانی خیلی تشنه شدم به من آب میدی ؟ بهش آب دادم سعی کردم دوباره بخوابونمش ولی نخوابید .. مامانی بیدار شیم خواب ندارم . باشه پس بریم دست و صورتت و بشوریم . معمولا کیف و لباسهای مهد کودک امیرمحمد و از شب قبل آماده کرده و روی مبل میذارم تا بابایی خیلی به زحمت نیفته . به محض ای...