عکسهای آتلیه
از دوران نوزادی امیرمحمد تا حالا هر وقت میخواستیم امیرمحمد و ببریم آتلیه تا ازش عکس بگیریم همیشه یه مشکلی پیش میومد . امیرمحمد مریض میشد ، برای عکاس کار پیش میومد ، هوا خیلی سرد یا خیلی گرم میشد . بهر حال هیچ جوری قسمت نمیشد . برای خود ما هم این مسئله داستانی شده بود که آخه چرا قسمت نمیشه .
با اینکه از قبل با آتلیه هماهنگ میکردیم باز هم نمیشد . تا آخرین دفعه که حدود یکماه پیش بود و چون میخواستیم پرده اتاق امیرمحمد عکس خودش باشه وقت آتلیه گرفتیم . زمان ساعت 6 عصر پنجشنبه 9 آذر بود . امیرمحمد با بابایی رفت آرایشگاه و حسابی تیپ زد. اصلا هم نمیذاشت به موهاش دست بزنیم . ولی متأسفانه عکاس نتونست خودشو برسونه ... بهر حال به قدری هماهنگ کردن با عکاسهای دیگه طول کشید که امیرمحمد خوابش برد .
دوباره وقت گرفتیم برای ساعت 12 ظهر روز شنبه 11 آذر . از اداره مرخصی ساعتی گرفتم . امیرمحمد دوباره با بابایی رفت آرایشگاه . دفعه قبل موهاشو خیلی بهتر آرایش کرده بودند . امیرمحمد گفت : مامانی آقای آرایشگر سه تا اسپری به موهام زد . رفتیم دم در آتلیه دیدیم بسته است . بابایی با مدیر آتلیه تماس گرفت آقای احمدی گفت تو راهه ... وقتی اومد متوجه شدیم کلید آتلیه رو گم کردن و در جستجوی کلید هستند . خیلی ناراحت شدم ... به بابایی گفتم مثل اینکه واقعا قسمت نیست ... ولی آقای احمدی که حسابی شرمنده شده بود خودش ما رو به آتلیه یکی از همکارانش برد و بالاخره عکس آتلیه ای از امیرمحمد گرفتیم ... چند نمونه از عکسها رو میذازم ...
قربونش بره مادر ... اوایل خیلی با عکاس همکاری کرد و هر ژستی عکاس داد گرفت ....
بیشتر از یکساعت کارمون طول کشید ... اواخر که خسته شده بود فقط ادا و اصول درِمیاورد ....