افطاری خونه مادرجون
جمعه افطار خونه مادر جون دعوت بودیم .در حال آماده شدن متوجه شدم امیرمحمد داره یه شعر جدید میخونه . گوش کنید و حالشو ببرین:
http://pesarbala1387.persiangig.com/audio/920430.mp3
وقتی رسیدیم خونه مادرجون ایلیا مثل همیشه غیبش زد . با امیرمحمد به دیدن تلویزیون مشغول شدیم تا اینکه ایلیا پدیدار شد .امیرمحمد آهنگ نازنین مریم و برای عمه جون مریم خوند همه براش دست و هورا زدند . تا افطار زمان زیادی مونده بود . بچه ها را سرگرم کردم. کی بلده شعر بخونه ؟؟ امیرمحمد شعر تیر ماه مهدکودک و خوند .
میوه های رنگارنگ
این میوه های رنگارنگ پر آب و شیرین و قشنگ
بعضی هستند خیلی درشت بعضی قد بند انگشت
پیش از غذا ، بعد از غذا ما می خوریم از میوه ها
میوه ها ویتامین دارند طعم ترش و شیرین دارند
ایلیا گفت من شعر بلد نیستم . گفتم کی بلده عددها رو تا ۱۰ انگلیسی بشمره ؟؟
هر دو جواب دادن ... وان تو تری و .... تــــــــــــــــــــن
آفرین حالا کی بلده عددهای فارسی بشمره ؟
اول ایلیا تا ۲۰ درست شمرد بعد امیرمحمد تا ۱۲ و درست شمرد برای اینکه کم نیاره بعد از ۱۲ گفت: ۱۹ ، ۱۶، ۲۶ ، ۲۰ .....................
دست و هورا برای بچه ها
بعد با پویان و پرهام سرگرم شدند . کالسکه امیرمحمدتو خونه مادرجون بود . امیرمحمد سوارش شد و بابایی تو اتاق کلی گردوندش
و پسرک فسقلی ما هم کلی حال کرد .
بعد هم از ایلیا دعوت بعمل آورد که سوار کالسکه بشه ...
عمه جون خدیجه برای افطاری کتلت درست کرده بود . چون امیرمحمد کتلتی که توش سبزی باشه نمیخوره برای امیرمحمد کتلت بدون سبزی درست کرد ( عشق عمه به برادرزاده را حال کنید !!!!!) یه کوچولو یه طرف کتلتها سوخت ... وقتی خواستم بهش کتلت بدم صورتش اینطوری شد بعد گفت : این که همش سوخته ... بهر حال قسمتهای نسوخته را با سس گوجه که عشق خوردنش و داره بهش دادم ...