کادوهای فرشته مهربون
تو کلاس مهد کودک امیرمحمد جون یه فرشته مهربون هست که همه کارهای خوب و بدشون و میبینه و برای بچه هایی که کارهای خوب انجام میدن کادوهایی که دوست دارن و میاره .
چند وقت پیش به توصیه مربی مهدکودک امیرمحمد خان نجمه جون ، برای تشویق امیرمحمد به انجام کارهای خوب قرار شد یه کادو برای امیرمحمد ببریم مهد تا فرشته مهربون کلاسشون بخاطر آقا بودن امیرمحمد بهش بده .
خودش گفت که دوست داره فرشته مهربون بهش عروسک باب اسفنجی بده . ما هم عروسک و خریدیم و یواشکی به خانم مربیش دادیم ولی ظاهرا آقا شدن امیرمحمد طول کشید چون بعد از سه چهار روز باب اسفنجی و بهش دادن .
تا چند وقت رفتارش خوب بود البته به قول مربیش مدیریتش خیلی خوبه ، همش باید بهش مسئولیت بدن تا آروم باشه .یه روز مبصر میشه ، بعضی وقتها تو غذا دادن به بچه ها به خانم مربیش کمک میکنه و ...
تا اینکه شیطنتش به کلاس زبان هم رسید . با معلم زبانش صحبت کردیم و همون ترفندو بکار بردیم . این دفعه گفت دوست داره فرشته مهربون عروسک پاتریک و کیسه بوکس مردعنکبوتی براش بخره ... بهش گفتم باید یکیو انتخاب کنی ... تو تردید و دودلی کیسه بوکسو ترجیح داد . قبل از رفتن به کلاس به من و خانم معلمش قول داد که خیلی خیلی آقا باشه .
با بابایی رفتیم براش کیسه بوکس و البته یه ظرف غذای جدید خریدیم و تو صندوق عقب ماشین گذاشتیم . کلاسشون که تموم شد ، خانم معلمش گفت که امیرمحمد امروز واقعا پسر خوبی بوده اصلا شیطونی نکرد و بچه های کلاس و هم اذیت نکرد .
رفتیم سمت ماشین وقتی در صندوق ماشین و باز کردیم با دیدن کیسه بوکس جا خورد . بابایی هم گفت مثل اینکه فرشته مهربون متوجه شد که امروز پسر خوبی بودی برات کیسه بوکس جایزه آورد .
من گفتم حالا این کیسه بوکس و کجا آویزون کنیم ؟ امیرمحمدخان فوری جواب داد : رو میله بارفیکس دیگه ...
به محض رسیدن به خونه بابایی کیسه بوکسو، رو میله بارفیکس آویزون کرد. امیرمحمد به قدری هیجان زده بود که نگو و نپرس .تند تند لباسشو درآورد و بدون اینکه لباس تو خونشو بپوشه مشغول مشت و لگد زدن به کیسه بوکس شد . امیرمحمد لباستو بپوش ... مامانی بذار حالا یک کم بازی کنم...
بعد از کمی بازی دستکشهارو درآورد . مامانی خیلی گرم شد . دستکش خیلی کلفت ... دستم عرق کرد ...