جشن تولد 6 سالگی امیرمحمد با تم انگری بردز
از سالهای قبل انگاری تاریخ جشن مهمونی تولد امیرمحمد برای تعطیلات 22 بهمن ثابت شده . امسال هم روز پنجشنبه 23 بهمن از ساعت 6 مهمونی تولد شروع شد . تم تولد به درخواست امیرمحمد انگری بردز انتخاب شد . البته اول دوست داشت که لاک پشت نینجا باشه ولی نمیدونم چی شد که نظرش عوض شد .
به مهمونهای راه دورمون کارت دعوتو از طریق وایبر ارسال کردیم و به مهمونهای نزدیک هم حضوری رساندیم.
فرنوش جون عزیز خاله از روز یکشنبه از تهران اومد قائمشهر خونه عزیز . از عصر روز سه شنبه هم اومد خونه ما کمک خاله جونش . امیرمحمد هم با وجود فرنوش جون در پوست خودش نمیگنجید .
تقریبا از اول هفته مشغول آماده کردن سور و سات تولد بودم و تا روز سه شنبه اکثر خریدهارو انجام داده بودم . عصر سه شنبه با بابایی و امیرمحمد وفرنوش جون رفتیم بابل و وسایل تولدو که سفارش داده بودم تحویل گرفتیم .
بعد رفتیم مرکز خرید ایران کتان و بابایی برای خودش خرید کرد . از شیرینی سرای بابل هم شیرینی خریدیم . شام پیتزا خوردیم و آخر شب راهی خونه شدیم . اون شب فرناز جون و عمو اشکان هم از تهران اومدند خونه ما . ظهر چهارشنبه فرناز جون و فرنوش جون با نظر امیرمحمد تزئینات تولد و انجام دادند .
خاله جون فهیمه دستمال سفره انگری برد و از تهران برامون تهیه کرد . سفره شام انگری بردز هم خریده بود که متأسفانه تو اداره اش جا گذاشت و البته خودش خیلی ناراحت شده بود .
فلش به سمت تولد و آویز خوش آمدگویی به مهمونها
تزئینات تولد
این هم تزئین بدنه کابینت توسط امیرمحمد
ساعت 6 صبح پنجشنبه پیش بند بسته و مشغول کار شدم. پیش غذاها و ژله های دسر و درست کردم . ساعت 9 صبح دایی جون بهمن اومد خونمون . سور و سات کباب و آورده بود .
فرناز جون و فرنوش جون هم مشغول بقیه کارهای تزئینی شدند . فرنوشی همه بادکنکها رو باد کرد و فرنازی هم مثل مردعنکبوتی از درو دیوار بالا رفت و همه رو وصل کرد . تو وسایل تم شمع انگری بردز موجود نبود . خواهر زاده های عزیزم تمام قائمشهر و زیرو رو کردند تا تونستند شمع دلخواه من و پیدا کنند .
قبل از ظهر بابایی و امیرمحمد رفتند آرایشگاه و موهای گل پسرمون اصلاح شد.
ظهر به هیچ کدومشون نهار ندادم . سوپ جویی که برای پیش غذای شام درست کرده بودم حاضر شده بود . همونو گفتم به عنوان نهار بخورن . ولی خوب امیرمحمد که سوپ نمیخوره تو مایکروفر براش جوجه کباب درستیدم و حسابی هم خورد . بعدش میز خوراکیها رو آماده کردیم .
نوشیدنی چایی نبات و نسکافه و شربت آلبالو بود . تنقلات هم شامل شیرینی و بامیه و شکلاتهای انگری بردز که امیرمحمد خودش آماده کرده بود (روی شکلاتها برچسب تم و چسبوند ).
پیش غذاهایی که آماده کردم.ماست بورانی ، سالاد بروکلی ، سوپ جو و کیک مرغ مثلا با تزئین انگری بردز
غذای اصلی چلو جوجه کباب و چلو کباب چنجه بود. کباب ها رو دایی جون بهمن آماده کرد . خیلی هم خوشمزه شده بود . واقعا دستش درد نکنه .
دسر چند مدل ژله درست کردم .
ژله تصویری انگری بردزر
ژله خرده شیشه
ژله چند رنگ در قالب گل آفتابگردان
بعد ازصرف شام همه را دعوت به دیدن کلیپ کردم . یه کلیپ ده دقیقه ای از عکسهای امیرمحمد درست کردم و البته عکس همه مهمونها هم در کلیپ قراردادم . برای امیرمحمد که خیلی جالب بود . عکس زیر حالتیه که داره با تمرکز به صفحه تلویزیون نگاه میکنه .
دوباره بزن و برقص و مراسم کیک بری و کیک خوری .
این هم کیک انگری برد بزرگ مرد کوچک ما امیرمحمد خان
امیرمحمد خان چپ دست درحال بریدن کیک تولد
این هم بابایی و دایی جون فرهاد که حسابی ترکوندند .
بعد از بخور بخور و بزن و بکوب حسابی قسمت با حال مهمونی ، باز کردن کادوها
بابابزرگ و مادرجون 200000 تومان
بابابزرگ و عزیز 100000 تومان
عمه جون مهناز و امیرآقا و علی آقا 100000 تومان
خانم غفاری (همکار مامانی) 50000 تومان
بابایی و مامانی (( حوله کلاه دار انگری بردز ، ست مجموعه شخصیتهای بن تن ، بازی فکری ))
عمه جون بهناز و هانا جون (( کاپشن کلاه دار ))
خاله جون فهیمه و عمو همت و فرنوش جون (( بلوز یقه دار بری بری، ماشین کنترلی،50000 تومان ))
دایی جون رضا ، زن دایی الهام و امیتیس جون (( بلوز یقه دار ، شلوار جین ))
عمه جون خدیجه و آقا ایلیا (( بلوز شلوار ، شلوار تک، لباس زیر و جوراب ، 30000 تومان ))
عمه جون مریم و پرهام و پویان (( ژیله کلاه دار ))
دایی جون بهمن (( دوچرخه ))
دایی جون فرهاد (( ماشین کنترلی ))
فرنازجون و آقا اشکان (( تفنگ لیزری ( به سفارش امیرمحمد ) ))
الهام جون و آقا مجتبی (( شلوار ، 30000 تومان ))
آتوسا جون (( بلوز یقه دار ))
این همه عکس همه کادوها
شب خیلی خیلی خوبی بود . به من و امیرمحمد و بابایی که خیلی خوش گذشت . امیدوارم که مهمونهامون هم لذت برده باشن . از همه مهمونهای عزیزمون بخاطر حضور گرمشون تشکر میکنم . پدیده تولد امسال آقا ایلیا بود که برای اولین بار در زندگیش رقصید . امیتیس جون هم با رقص مازندرانی قشنگش دل همه رو برد . مهمون افتخاری هم آتوسا جون دختر دایی امیتیس عزیز بود .
امیرمحمدم !
وقتی که به تو نگاه میکنم
نمیتونم وجود خدا رو منکر بشم
آخه فقط خدا میتونسته
موجودی رو به زیبایی و حیرت انگیزی تو خلق کرده باشه.
پ:فکرکنم مثل بقیه پستهای تولدی امیرمحمد این پست هم از طولانی ترین پست هایی بود که نوشتم. چقدر عکس آپلود کردم! ادامه مطلب هم نذاشتم!
پ:تو پست بعدی مسائل حاشیه ای تولدو مینویسم .
پ:لباس عید امیرمحمد به لطف فک و فامیل جور شد .
پ: از فرنوش جون و فرناز عزیزم خیلی خیلی خیلی تشکر میکنم. خیلی کمک حالم بودند .
پ:مثل سال قبل کلیه لوازم تم تولدو به سایت http://zangetavalod.com سفارش دادم . خیلی خوب و عالی برام آماده کردند . با تشکر از خانم کریمپور