اردو آمادگی - پارک جوارم
پنجشنبه 21 خرداد 94 یک روز بعد از جشن فارغ التحصیلی آمادگی ، آخرین اردوی جهان کودک در سال تحصیلی 93/94 برگزار میشد . خودم اصلا نمیتونستم با امیرمحمد برم . تصمصم گرفتیم از هانا جون خواهش کنیم که با امیرمحمد بره اردو ولی متأسفانه هانا جون هم به امبرمحمد جواب منفی داد و البته من هم که نمیخواستم ناراحتی پسر کوچولوم و ببینم هر جوری بود از اداره مرخصی گرفتم تا امیرمحمد برای آخرین بار با دوستهای آمادگیش تفریح کنه و بهش خوش بگذره . چهارشنبه بعد از جشن آمادگی رفتیم خرید و کلی خوراکی خوشمزه خریدیم . برای نهار روز بعد کتلت و همبرگر درست کردم . صبح هم بابایی ما رو ایستگاه قطار رسوند . حرکت با قطار به مقصد امامزاده عبدالحق زیرآب بود . بعد از زیارت هم دو تا اتوبوس میومدند دنبالمون و به پارک جوارم میرفتیم .
با رسیدن به ایستگاه کم کم دوستهای امیرمحمد هم به ما ملحق شدند و چند تایی عکس ازشون گرفتم .
تا رسیدن قطار بچه ها کلی ورجه وورجه و بدو بدو کردند . قطار که رسید همگی بدو به سمت قطار. با اینکه از قبل با مدیریت راه آهن هماهنگ شده بود ولی قطار مملو از مسافر بود و هیچ جای خالی برای نشستن نبود . وقتی به امامزاده رسیدیم بچه ها مشغول بازی شدند و مامانها هم جاگیر شده و بساط صبحانه را مهیا کردند .
* رهام - امیرمحمد - بارمان - رضا - پرهام *
حدود ساعت 9 دو تا اتوبوس اومدند دنبالمون و همگی راهی پارک جنگلی جوارم شدیم . تو ماشین هم بچه ها حسابی بزن و بکوب کردند . امیرمحمد و بارمان و پرهام و علیرضا یکسره با هم بودند .
یعنی تا میتونستند شیطنت کردند .
بعد از رسیدن به پارک جوارم هم بچه ها مشغول بازی شدند . ما هم بساط نشستن و آماده کردیم . بعد با بچه ها و مامانها و با حضور خانمهای مربی کلی بازیهای گروهی کردیم . برای امیرمحمد هم یه حباب ساز خریده بودم که خیلی از بچه ها سرگرمش شدند .
* بارمان - امیرمحمد- پرهام *
* بارمان - امیرمحمد - پرهام - رضا *
همه مامانها غذا داشتند ولی به درخواست امیرمحمد دوستهاش مهمون ما بودند به همشون ساندویچ دادیم و چقدر هم دوست داشتند . بعد از کلی بازی و سرو صدا حدود ساعت 2 به سمت قائمشهر برگشتیم و البته در برگشت هم بچه ها بزن و بکوب اساسی تو اتوبوس داشتند . یعنی حسابی بهشون خوش گذشت ...
******************************************************
اگر مجبور باشم انتخاب کنم
بین دوست داشتنت یا نفس کشیدن
از آخرین نفسم استفاده می کنم
تا به تو بگویم پسرم دوستت دارم ...