عید قربان
عید قربان امسال منزل بابابزرگ بودیم . دور روز قبل از عید ، بابایی به همراه بابابزرگ گوسفند خریدند .
صبح عید اول به دبدن بابابزرگ و عزیز رفتیم . امیرمحمد هم از خاله جون فهیمه و زن دایی الهام و عزیز کادوی کلاس اولیشو گرفت . خاله جون براش یه ساعت زنگی بزرگ و خوشگل خرید . زن دایی الهام و عزیزهم پول نقد دادند .
بعد به خونه بابابزرگ و مادرجون رفتیم ولی تا رسیدن ما گوسفند و کشته بودند . امیرمحمد و آقا ایلیا هم کلی کباب خوشمزه خوردند .
بعد نهار دوباره به خونه عزیز رفتیم . چون شب عروسی دختر عموی مامانی تو فیروزکوه دعوت داشتیم سریع حاضر شده و همگی با خانواده خاله جون فهیمه راهی فیروزکوه شدیم .
امیرمحمد هم تا رسیدنمون به سالن عروسی دستش مثل عکس زیر یکسره تو جیبش بود .
بعد عروسی هم رفتیم خونه عمو همت و شب و اونجا موندیم . روز بعد هم بعد خوردن ته چین خوشمزه ای که خاله جون فهیمه برای نهار درست کرده بود راهی قائمشهر شدیم .
پسرم زندگیت به زیبایی گلستان ابراهیم و پاکی چشمه زمزم
عید قربانت مبارک عزیزم ...