جشن تولد سه سالگی
تولد تولد تولدت مبارک
تولدت مبارک مبارک مبارک
تولدت مبارک
رو سقف این اتاقه
یه عالمه ستاره
میخوایم تولدت رو
جشن بگیریم دوباره
فشفشه های روشن
بادکنکای رنگی
همگی با هم بخونیم
آخه تو چگده گشنگی
آخه تو چگده گشنگی
چگده گشنگی ا
از همه رنگی ا
لپتو بچشم ا
بچه گشنگم ا!!!!!!!
هوشدورودو هوشدورودو!!!
هوشدورودو هوشدورودو!!!
حالا حرف منو گوش کن
فوت کن فوت کن فوت کن
شمعا رو خاموش کن
فوت کن فوت کن فوت کن
شمعا رو خاموش کن
عزیز دل مامانی و بابایی تولدت مبارک
هدیه ما به تو یه دنیا عشقه
عزیز دلم چند روز قبل از تولدت مریض و در بیمارستان بستری شده بودی و از نظر بدنی هم کلی لاغر و ضعیف ، بابایی هم با آرایشگری که روی سرت انجام داده بود و موهاتو ازته تراشیده بود همه برنامه هایی که برای تولدت داشتمو بهم ریخت . این شد که مهمونی تولدت ، شد یک جشن تولد سه نفره . البته عمو همت هم بود . بابایی از شیرینی سرای بابل دو تاکیک تولد برات خرید . برات اتاقو تزئین کردم . کلی هم فشفشه روشن کردیم . شما هم برای ما کلی شعر خوندی و رقصیدی . دو تا شمع فوت کردی . دو تا کیک هم بریدی .
امسال خوشحالی روز تولدت برامون چند برابر شده بود . آپارتمانی که توش زندگی میکنیم با وجود شما ،دیگه برامون کوچیک بود. از یک ماه پیش در فکر خرید آپارتمان جدیدبودیم . و بالاخره این مسئله مهم در روز تولد شما تحقق پیدا کرد و آپارتمان جدیدمون در روز تولدت قولنامه شد و همه این مسئله را به فال نیک و به قدم خیر شما مربوط میدانند . که مطمئنا همینطوره چرا که با آمدنت به زندگیمان برکت فراوانی آوردی ..
َشب تولدت برامون فیلمبرداری هم کردی ...
ساعت 10 شب که کیک و بریدی ، بابایی کیک و شیرینی خرید آپارتمان جدید و برای مادر بزرگها و عمه ها برد در خونشون . همه سورپرایز شدن تلفن زدن و کلی هم تبریک و تشکر . بهر حال شب خوبی بود . وقتی همه چی تموم شد و خواستی بری بخوابی با خودت زمزمه میکردی خوب ، تولدم هم تموم شد ... انشاء الله سال بعد در منزل جدید تولد خوبی برات میگیریم .
پنجشنبه روز تولدپسرکم وقتی از اداره برگشتم ، رفتم خونه مادر جون که امیرمحمد و بگیرم . دیدم در هر حال خوردن نهار هستند و عموهمت هم اونجاست . امیرمحمد درحال بازی با کادوهایی بود که براش خریده بودند . با اینکه مهمونی تولد نداشتیم ولی مثل سالهای گذشته کلی کادوی تولد داشتیم .
کادوی مامانی و بابایی به شما دو نیم سکه و دو ربع سکه بهار آزادی و یک گاو برای سواری بود .
لیست وعکس کادوهایی که برای امیرمحمد فرستادن :
مادرجون و بابابزرگ : یک عروسک اژدها ، عمه جون بهناز : 20 هزار تومان ، عمه جون مهناز : سوئیشرت ، عمه جون خدیجه : 30 هزار تومان البته آقا ایلیا هم یکی از عروسکهای بتمن خودشو کادو کرد و برای امیرمحمد فرستاد . عمه جون مریم : عروسک بره ناقلا
عزیز و آقاجون : اسباب بازی سرسره بازی گوسفندان ، عمو همت : سرویس جعبه ابزار و میز کار ، خاله جون فهیمه :گیتار برقی ، دو تا عروسک دایناسور (این سفارش امیرمحمد بود، که البته دایناسورها باطری هم نداشته باشن چون پسرک ما از صدای دایناسور میترسه ) و سه تا بلوز و شلوار طرح برادران دالتون ، دایی جون رضا : موتور (دایی جون رضا از تهران اومده بود و من به امیرمحمد گفتم که دایی جون رضا امشب حتما میاد پیشت . طفلک بچم تا ساعت 11 منتظر بود که داییشو ببینه ولی دیگه خوابش میومد . وقتی رفتم بخوابونمش ازم پرسید : مامانی فکر میکنی دایی جون برام کادو چی میاره ؟ نازی وقتی دایی جونش اومد خواب بود .هر کاریش کرد بیدار نشد ) ، زن دایی جون الهام : SCOOTER ، دایی جون فرهاد : ماشین جنگی کنترلی
پریا جون : موتور