تعطیلات عید غدیر
آقا ایلیا از چهارشنبه صبح دل درد گرفته بود و وقتی به دکتر رسوندنش معلوم شد که آپاندیسش مشکل داره و باید عمل جراحی بشه . همه از شنیدن این خبر بسیار ناراحت شدیم ولی خوب چاره ای نبود . ساعت 2 بعداز ظهر روز چهارشنبه ایلیا به اتاق عمل رفت . وقتی به بیمارستان رسیدیم ایلیا تو اتاق عمل بود و ما نتونستیم ببینیمش . امیرمحمد خیلی از مریضی ایلیا ناراحت شده بود . غروب امیرمحمد با بابایی به بیمارستان رفت و ایلیا رو دید .
روز بعد هم که بابایی به ملاقات ایلیا رفت امیرمحمد یه نقاشی کشید و توی نقاشی برای ایلیا یه متنی نوشت و به بابایی داد تا برای ایلیا ببره . گفتم چی نوشتی ؟ گفت نوشتم : ایلیا خیلی دوست دارم . دلم برات تنگ شده .
غروب روز عید غدیر به منزل مادرجون رفتیم . جشن قبولی دانشگاه آقا پرهام در منزل مادرجون برگزار میشد . امیرمحمد حسابی با پویان و پرهام و علی بازی کرد .
کلی هم برامون رقصید .جای آقا ایلیا و مامانش خیلی خالی بود .
پرهام جان قبولیتو بهت تبریک میگیم و بهترینها رو برات آرزو داریم . امیدواریم در همه مراحل زندگیت موفق باشی . بعد از خوردن شام و دسر حدود ساعت 10 شب به خونه رفتیم .
روز بعد تولد 42 سالگی دایی جون رضا ( بابای امیتیس جون ) بود که جشن تولد در منزل عزیز و آقا جون برپا شد . حدود ساعت 11 صبح عمو همت و خاله جون فهیمه به خونه ما اومدن و امیرمحمد با عمو همت در حد خودکشی بازی کرد و کشتی گرفت . ساعت 2 بعدازظهر به خونه عزیز رفتیم و تا 9 شب اونجا بودیم . امیرمحمد هم مشغول بازی با ستایش و هستی و همتا و امیتیس . حسابی به بچه ها و البته بزرگترها خوش گذشت .
بچه های اتاق دایی جون بهمن و منفجر کرده بودند .البته اصلا تنهاشون نذاشتم . خودم همش بهشون سر میزدم کلی با هم شعر خوندیم و بازی کردیم . وقتی رفتیم خونه امیرمحمد از فرط خستگی خیلی خیلی زود خوابش برد .
تعطیلات عید غدیرمون با جشن و پایکوبی تموم شد .