بیماری عمو همت
چند روز بعد از تولد آمیتیس جون عمو همت مهربون و خوب ما مریض و در بیمارستان بستری شد . دور قلبشون آب آورده بود و باید عمل جراحی روشون انجام میشد تا انشاءالله خوب و خوبتر از همیشه بشن . ما هم پنجشنبه راهی تهران شدیم تا از عمو همت عیادت کنیم . دایی جون مهندس دانشگاه بود و تو راه تهران رفتیم فیروزکوه تا دایی جون هم با ما بیاد تهران . تو فاصله ای که کلاس فرهاد تموم شه امیرمحمد و به پارک بردیم . هوا هم رو به سردی بود .
به تهران و خونه خاله جون فهیمه رسیدیم . خونه بدون عمو همت خیلی سوت و کور بود . وقتی عمو همت نبود هیچ کسی نبود که امیرمحمد و به پارک ببره . بابابزرگ و عزیز هم قبل از ما رسیده بودند . بابایی صبح روز بعد با بابابزرگ به دیدن عمو همت رفتند و ما هم بعداز ظهر رفتیم . متأسفانه به امیرمحمد اجازه ندادند وارد بخش بیماران بشه و به همراه حنانه تو بخش انتظار نشست . اما عمو همت که دلش طاقت نیاورد پسرک ما رو نبینه . خودش برای دیدن امیرمحمد راهی شد .
بعد از دیدن عمو همت راهی خونه شدیم . البته امیرمحمد با فرنوش جون و فرناز جون با ماشین فرناز و بعد از پذیرایی توسط دخترخاله ها به خونه خاله جون اومد .
بعد از یه استراحت مختصر با بابابزرگ و عزیز راهی قائمشهر شدیم . البته یه توقف خیلی کوتاه تو کتالون داشتیم . شام هم بابابزرگ ما رو به دیزی دعوت کرد و اون هم یه دیزی فوق العاده خوشمزه ...