امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان و بابا

شعرهای مهدکودک (دی 90)

زمستان دونه های برف آروم میریزه          میگه زمستون بعد از پاییز وقتی میباره برف سفیدرنگ      همه جا میشه زیبا و قشنگ     تو برنامه آموزش دی ماه مهدکودک امیرمحمد که برامون فرستادن فقط شعر زمستان بود . ولی میشنیدم امیرمحمد هی تو خونه واسه خودش شعرهای دیگه میخونه ... ننه سرما اومده  وای شب یلدا اومده ...   یا میخوند دینگ دینگ دنگ دنگ ساعت هی میزنه زنگ ...  بعد ازم میپرسید مامانی بقیش چی بود ؟   منم که نمیدونستم . این بود که به مربی مهدش ، فاطمه جون زنگ زدم و ازش خواستم که شعرو برام بنویسه . فاطمه جونم ...
18 دی 1390

شعرهای مهدکودک

    امیرمحمد در زمینه شعر و موسیقی استعداد فوق العاده ای داره . از نوزادیش هر وقت میخواستم بخوابونمش براش شعر میخوندم . و این شعرها همیشه تکرار میشد . یادم یه روز  در حال خوندن یه شعری بودم که یه وقفه ای در شعر خوندنم بوجود اومد و شنیدم که امیرمحمد ادامه شعرو با زبان خودش خوند . خیلی برای من و بابایی جالب بود. آخه خیلی کوچیک بود . از اون موقع دیگه با هم شعر میخوندیم .                      پسرک ما از تیر ماه به مهد کودک رفت . البته ماههای مرداد و مهر به خاطر مسافرتهایی که رفته بودیم به مهد کودک نرفت .  &nbs...
11 آذر 1390