امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

عشق مامان و بابا

جشن آب در بوستان تلار

"به نام او که آب را آفرید و این آفریده ی خود را موجب حیات موجودات دانست"    بر اساس ارزنده ترین خلقت هستی هر سال مراسمی به نام جشن آب در مدرسه برگزار می شود. و امسال هم به رسم هر ساله این جشن در روز سه شنبه 5 آبان  در بوستان تلار قائمشهر بر پا شد و امیرمحمد هم با دوستهای کلاس اولیش البته به همراه خانم معلم و بقیه تیم مدرسه در این جشن حاضر بود . اردوی درسی و تفریحی بود . چون هم درس خوندند و هم بازی کردند . درکنارش بساط غذا هم پهن شد و همه غذای روزشون و که ماکارونی بود با اشتها خوردند . صدای  آ  با صدای بلند  توسط بچه ها  ادا شد . با تشکر از خانم قادی پاشا...
6 آبان 1394

اجرای فلوت امیرمحمد و جشن روز کودک

   تو اداره بودم که موبایلم زنگ زد . به گوشی نگاه کردم و اسم خانم معلم امیرمحمد و دیدم . نگران شدم . یعنی باهام چکار داشت ؟ بعد از احوالپرسی  بهم گفت که شنیده  امیرمحمد فلوت میزنه . برنامه صف روز کودک  با کلاس خانم قادی پاشا بود و ایشون از من خواستند که امیرمحمد و برای زدن فلوت در روز کودک آماده و همراهی  کنم . برنامه روز چهارشنبه بود و ما دو روز وقت داشتیم . امیرمحمد هم دو تا آهنگ انتخاب کرد و حسابی تمرین کرد . فکر میکردم ممکن استرس داشته باشه ولی خیلی مسلط بود. روز چهارشنبه با سرویس امیرمحمد به مدرسه رفتم . با دوستهاش از نزدیک آشنا شدم .  در گوشه حیاط مدرسه  یه قفس دارند که هر هفته ...
15 مهر 1394

اجرای اولین کنسرت امیرمحمد

   ده مهر اجرای شانزدهمین کنسرت هنرجویان موسسه هفت افرنگ در سالن شهرآشوب قائمشهر بود . امیرمحمد هم به همراه دوستهاش قراربود سه تا آهنگ اجرا کنند . آهنگ چک چک باران ، ساعت و قایقران رود ولگا  . امیرمحمدیکی از نوازندگان فلوت و تو گروه فلوت کم سن ترین بچه بود . یک ماهی بود که به شدت تمرین میکردند . آخرین تمرینشون هم ساعت 10 صبح روز اجرای کنسرت بود . بعد از تمرین موفق آخرشون ، با خانم مربی مهربونش یه عکس یادگاری گرفتیم . ساعت دو و نیم خودمون و به سالن رسوندیم . امیرمحمد اول از همه صدرا رو دید . بعد هم بقیه اعضای گروه رسیدند . برنامه با سخنان  آقای فغانی مدیریت آ...
11 مهر 1394

بازگشایی مدرسه و کلاس اولی ما

   رفتن به کلاس اول یکی از رویداد های جالب و خاطره انگیز دوران کودکی است و این رویداد برای امیرمحمد ما  در مهر ماه سال 94 به وقوع پیوست.     سه شنبه 31 شهریور کلاس اولیها به مدرسه میرفتند . دوشنبه عصر با بابایی و امیرمحمد یه گلدون گل برای مدرسه خریدیم . ساعت 9 شب امیرمحمد و خوابوندمش .  بعد هم لباسش و حاضر کردم .     ساعت 6 و نیم صبح امیرمحمد و بیدارکردم . امیرمحمد زودی بیدار شد و در حالیکه خیلی سرحال بود پیشنهاد داد که  نون  گرم بخره . ( امیرمحمد تقریبا از اواسط تابستون برامون نون میگیره البته نانوایی بهمون نزدیک  . از پشت پنجره امبرمحمد و با...
5 مهر 1394

جراحی قلب بابابزرگ و جشن شروع مدرسه

   بابابزرگ پنجم شهریور جراحی قلب باز کرد . همه خانواده درگیر بیمارستان و دکتر شده بودیم . دست به دعا بودیم تا اتفاق بدی نیفته . امیرمحمد جون هم برای سلامتی بابابزگ چند بارآیت الکرسی خوند . در هر حال روزهای سختی بود چرا که بابابزرگ بعد از جراحی فشارشون بالا رفت و رگشون پاره شد و دکترها مجبور شدند مجدد قفسه سینه شون و بشکافند . با امید به خدا و دعای همه اطرافیان و نزدیکان بابابزرگ از ccu به icu منتقل شدند و بعد هم به بخش . تو این روزها چند باری هم امیرمحمد با ما به دبدن بابابزرگ اومد . البته در کل ملاقات ممنوع بودند . ولی دوست داشتند امیرمحمد و ببینند و ما هم با اجازه پرستارهای بیمارستان امیرمحمد و به دیدنشو...
15 شهريور 1394

مقدمات رفتن به مدرسه و کلاس اول ابتدائی -2

    یه روز بعدازظهر با امیرمحمد رفتیم خرید تا برای مدرسه کیف و کفش بخریم . امیرمحمد گفت مامانی کیف نمیخوام کیف آمادگیم و میبرم .  اون کیف چرخدار بن تن هم که دارم .   من هم در کمال ناباوری موافقت کردم و گفتم فقط باید کیفتو بندازم تو لباسشویی تا حسابی  تمیز تمیز بشه .    بهم گفت مامانی یادت رفت  اون موقعی که کیف و خریدیم آقای فروشنده گفت کیف و تو لباسشویی نندازین چون ممکن عکس روی کیف پوست بشه    و من موندم واقعا هاج و واج  !!! !!! !!!    یعنی میشه یعنی داریم ؟؟؟   در هر حال از خرید کیف منصرف شدیم . امیدوارم همیشه اینطوری باشه و به وسایلی که د...
10 شهريور 1394

دندان دائمی و کادوی فرشته مهربون

     چند روزی بود که یکی از دندانهای پیش فک پایینی امیرمحمد لق شده بود . یه روز خیلی اتفاقی متوجه شدم که دو تا دندون دائمی پشت دندونهای پیش لق شده ، دراومده . غروب همون روز با امیرمحمد به دندانپزشکی رفتیم تا دکتر راهنماییمون کنه . خانم دندانپزشک نظرش این بود که نیاز به کشیدن دندونهای شیری نیست چون دندونهای  دائمی تازه جوونه زدند مشکلی ایجاد نمیکنه فقط به امیرمحمد گفت میوه های سفت مثل هویج و سیب گاز بزنه تا دندونش زودتر بیفته .       از مدتها پیش خاله جون فهیمه و دخترهاش به امیرمحمد گفته بودند که هر وقت اولین دندونش افتاد باید شب بذاره زیر بالشش تا صبح فرشته مهربون براش کاد...
25 مرداد 1394

مقدمات رفتن به مدرسه و کلاس اول ابتدائی -1

      یکی از دغدغه های امسالم ثبت نام کلاس اول امیرمحمد بود . با وجود دوستهای خوبی که داشتم و با کلی تحقیق و تفحص مدرسه پیشرو  انتخاب شد . یه روز با بابایی و امیرمحمد به مدرسه رفتیم تا فضای اونجا رو ببینیم . با استقبال خوب آقای عابدی مدیریت مدرسه روبرو شدیم . بعد از صحبتهای اولیه آقای عابدی از اهداف مدرسه و کارهایی که در طول سال تحصیلی برای دانش آموزان  انجام میشود برامون توضیح دادند . در ابن بین هم امیرمحمد مشغول بازی دومینو شده بود .    بعد از پایان صحبت به پیشنهاد آقای عابدی از کل فضای مدرسه بازدید کردیم . کارگران مشغول کار بودند و در حال رنگ آمیزی ساختمان . در داخل  حیاط  امیر...
22 مرداد 1394

شب یلدا

کاردستی امیرمحمد در آمادگی برای شب یلدا شب یلدای امسال بعلت مصادف شدن با رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی  مثل سالهای گذشته نبود . خونه مادرجون دعوت داشتیم . بعد از نهار بابایی امیرمحمد و به خونه مادرجون برد . عصر وقتی به خونه مادرجون رفتم به گفته اهل خانه متوجه شدم که امیرمحمد و ایلیا خیلی آقا بودند . یعنی یکسره یکیشون با موبایل و اون یکی هم با تبلت مشغول بازی بودند .   و البته این بود علت آقا بودنشون . وقتی هم که تبلت و از امیرمحمد گرفتم به قدری با ایلیا شیطنت کردند که به علت بی اعصابی دوباره بهش تبلت دادم تا آروم یه جا بشینه .خوب کم پیش میاد از این کارها بکنم . ولی اون شب واقعا لازم بود .  ...
10 دی 1393