امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

عشق مامان و بابا

جراحی قلب بابابزرگ و جشن شروع مدرسه

1394/6/15 21:06
629 بازدید
اشتراک گذاری

   بابابزرگ پنجم شهریور جراحی قلب باز کرد . همه خانواده درگیر بیمارستان و دکتر شده بودیم . دست به دعا بودیم تا اتفاق بدی نیفته . امیرمحمد جون هم برای سلامتی بابابزگ چند بارآیت الکرسی خوند . در هر حال روزهای سختی بود چرا که بابابزرگ بعد از جراحی فشارشون بالا رفت و رگشون پاره شد و دکترها مجبور شدند مجدد قفسه سینه شون و بشکافند . با امید به خدا و دعای همه اطرافیان و نزدیکان بابابزرگ از ccu به icu منتقل شدند و بعد هم به بخش . تو این روزها چند باری هم امیرمحمد با ما به دبدن بابابزرگ اومد . هیس

البته در کل ملاقات ممنوع بودند . ولی دوست داشتند امیرمحمد و ببینند و ما هم با اجازه پرستارهای بیمارستان امیرمحمد و به دیدنشون بردیم . اجازه

خاله جون فهیمه و عمو همت و فرناز جون و فرنوش جون هم هر هفته برای دیدن بابابزرگ از تهران می اومدند و خوش خوشان امیرمحمد بود که با دخترخاله هاش وقت بگذرونه .خندونک

جمعه 13 شهریور اردوی خانوادگی و جشن شروع سال تحصیلی جدید دانش آموزان دبستان  "پیشرو " برگزار شد . مکان جشن جاده نظامی  تالار پذیرایی "باغ بهشت " و ساعت شروع جشن 9 صبح بود . بعد از اجرای برنامه همگی به " پارک جنگلی تلار " می رفتند . ساعت 9 با بابایی و امیرمحمد راهی باغ بهشت شدیم . در بدو ورود با استقبال خوب اولیای مدرسه روبرو شدیم .بغل

عمو شادی هم تو جشن بود و کلی برنامه جالب برای بچه ها اجرا کرد . تشویق

کار خوبی که آقای عابدی مدیریت مدرسه پیشرو انجام داده بودند این بود که خوراکیهایی که برای پذیرایی آماده کرده بودند بجای نایلون یا ظرف یکبار مصرف تو پاکت های کاغذی قرار داده بودند تا  همه ما رو یاد گذشته بندازند و به بچه هامون یادآوری کنند که نایلون قابل بازیافت نیست  . متفکر

کار خوب دیگرآقای عابدی این بود که دستکشهای یکبار مصرف آماده کرده بودند تا بچه ها و والدبن جمع آوری زباله از  پارک جنگلی را انجام دهند . که البته این کار قسمت ما نشد . خنده

از اونجایی که بابابزرگ تو بیمارستان بستری بود و فرنوش جون هم خونه ما بود و بقیه هم خونه بابابزرگ بودند ، بعد از جشن به پارک جنگلی تلار نرفتیم . خونه عزیز رفتیم و بعد از نهار همگی راهی بیمارستان شدیم .زیبا

وقتی میخندی انعکاس لبخندت می افتد در آسمان

ستاره ها را عروس میکنی

صدایت نیز همان صدای پاک بهار است که به گوش می رسد

سفر به حوالی تو چه حس خوبیست... ای خنده ی عشـــــق...

پسندها (1)

نظرات (0)