امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

عشق مامان و بابا

جملات قصار4

1390/1/7 11:20
778 بازدید
اشتراک گذاری

 امروز روز هفتم فروردین ۹۰. برای نهار مرغ و کشمش پلو درست کردم . در حال تفت دادن کشمش بودم که امیر محمد به آشپزخانه آمد.      

      

گفت :مامانی پاستیل بده بخورم . گفتم : پسرم الآن وقت نهار  نباید پاستیل بخوری . ببینم کشمش میخوری بهت بدم ؟ با بی میلی گفت : اوه  گفتم اوه نه  ، گفت بله ...   تو کف دستش چند تا کشمش گذاشتم  .... علیرغم اینکه کشمش دوست داره ولی چون دلش پاستیل میخواست  با عصبانیت کشمشها رو ریخت ...

 در حالیکه با خودش می گفت : چه چیزهایی میده         

مادر به قربونت ...آخه پسر تو این حرفها رو از کجا یاد میگیری !  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)