سیزده بدر 1390
پسر کوچیک ما روز سیزده بدر حالش خوب نبود یک کمی تب داشت .( شروع آبله مرغان ) رفتیم بیرون که سیزده را بدر کنیم و خیلی زود برگشتیم خونه . این هم چند تا عکس ....
امیر محمد : وقتی کمک بابا میکنه ...
امیرمحمد با پسرهای عمه جون مریم (پرهام . پویان)
پسر مریض غمگین بی حالم (زیر چشماش کبود شده بود) مامان فداش بشه ...
امیر محمد و ایلیا با عمه جون بهناز :
این هم شکار بابایی در روز سیزده بدر(مار بیچاره کلی ترسیده بود ...فوری فرار کرد...)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی