جشن تولد دو سالگی

تولد تولد تولدت مبارک

تولدت مبارک مبارک مبارک
تولدت مبارک

رو سقف این اتاقه
یه عالمه ستاره
میخوایم تولدت رو
جشن بگیریم دوباره

فشفشه های روشن
بادکنکای رنگی
همگی با هم بخونیم
آخه تو چگده گشنگی
آخه تو چگده گشنگی

چگده گشنگی ا
از همه رنگی ا
لپتو بچشم ا
بچه گشنگم ا!!!!!!!

هوشدورودو هوشدورودو!!!
هوشدورودو هوشدورودو!!!

حالا حرف منو گوش کن
فوت کن فوت کن فوت کن
شمعا رو خاموش کن

فوت کن فوت کن فوت کن
شمعا رو خاموش کن

عزیر من گل من تولدت مبارک                  

نازنینم همونطور که قبلا گفتم چون تولدت مصادف با ماه صفر شده بود و از اونجایی که همه دوستدارانت جشن و پایکوبی میخواستند تصمیم گرفتیم مهمونیو روز پنجشنبه  ۲۱ بهمن برگزار کنیم .

    فرناز و فرنوش از روز دوشنبه ۱۸ بهمن از تهران اومدن . این چند روزی که پیش ما بودن علاوه بر اینکه به شما خیلی خوش گذشت برای من و بابات هم خیلی خوب بود.چون هر دو بدون نگرانی نگهداری از شما به کارهامون رسیدیم .

    حالا مونده دعوت از مهمونها . تلفنی همه رو دعوت کردم . البته به عمو مهرداد و عمو همت و امیر آقا زنگ زدیم که خودت دعوت کنی . با عمو مهرداد حرف زدی . عمو همت استخر بود . امیر آقا هم به تلفنش جواب نداد. به موبایل علی زنگ زدیم با عمه جون مهناز و الهام جون و علی صحبت کردی و اونا را خودت دعوت کردی . تازه یاد گرفته بودی که بگی در خدمتتون هستم . تلفنی صحبت کردی و با اون لهجه عجیب غریبت به همشون گفتی تولدم در خدمتتون هستم  حتما بیایید یادتون نره ....

حالا مونده پذیرایی از مهمونها . به علت کمبود فضا   تولد در خونه بابابزرگ برگزار شد. 

پذیرایی به صرف :    چایی نبات  و شیرینی

پیش غذا:              سوپ جو  و  سالاد ماکارونی

غذای اصلی :         چلو کباب کوبیده زعفرانی،جوجه کباب ، ماست و دوغ

دسر :                 میوه، ژله تو پوست پرتقال ، ژله چند رنگ میوه ای و کیک

کیک تولد هم به شکل خرس پو  بود. 

    سوپ جو  رو مامانی درست کرد.  فرنوش نایسر دایسر و فرناز هم میکسر بودند.

 آه آه خالشون فدا شه ..... فرنوش تمام مواد سالاد را خرد و  فرناز هم مخلوط کرد. ژله رو هم مامانی با دستیاری فرناز تهیه کرد. چلو رو هم عمه جون مهناز و عمه جون بهناز زحمت کشیده و درست کردند .... 

    مهمونی از ساعت ۶ عصر شروع  و ۱۲ شب تمام شد . خیلی خوش گذشت . شما هم پسر خیلی نازی بودی . غیر از ۲ مورد کار خطرناک در بقیه موارد خوب بودی . اول اینکه یکدفعه امیتیس عمه را هول دادی و کار بد دیگت هم این بود که چنگال به سمت ایلیا پرت کردی.  از ایلیا برات بگم که از دو هفته قبل از تولدت اعلام کرد که نمیاد اگر هم بیاد با لباس تو خونه میاد ....    ای بابا حالا چکارش کنیم تلفنی باهاش حرف زدم گفتم ایلیا جون اگه نیایی امیرمحمد هم تولدت نمیاد و اون به من جواب داد مهمونهای من کسای دیگه ای هستن شما که دعوت نیستین .... الغرض  عمه خدیج با کلی ترفند و البته ۱۰۰۰۰۰ تومان ناقابل خرج بابت خرید اسباب بازی و لباسهای جدید برای آقا ایلیا موفق شد ایشون رو به جشن شما بیاره .....   که البته الحق و والانصاف ایلیا خیلی همکاری کرد و خیلی خیلی پسرخوبی بود .        این هم هنر دست علی آقا ،پسر عمه جون مهنار                       

 و قسمت خوب تولد بازکردن کادوها :   

زحمت باز کردن کادوها با عمه مریم و عمه خدیجه بود . حالا با هم میبینیم :

بابایی و مامانی : ۱۲ ربع سکه بهار آزادی برای پسر

                بابابزرگ و مادرجون :  

عزیز و آقاجون :

                      عمه جون بهناز و هانیه جون:

عمه جون مهناز،امیرآقا،علی : 

         عمه جون خدیجه ،عمو مهرداد،ایلیا جون : 

عمه جون مریم ،پرهام ،پویان :

     خاله جون فهیمه ، عمو همت ،فرناز و فرنوش : 

دایی جون رضا ، زن دایی الهام ، امیتیس کوچولو :

                         دایی جون بهمن و دایی جون فرهاد :

الهام جون و حسن آقا :

                                         پریا جون :  

با اومدن به جشن تولدم خیلی خوشحالم کردین . ازتون ممنونم . خیلی هم دوستون دارم

 امــــــــــــــــــــــیر محـــــــــــــــــمد