تعطیلات عیدفطر90
تعطیلات عید فطر به مدت ۳ روز از تاریخ نهم لغایت یازدهم شهریور به همراه بابایی و امیر محمد به کتالان رفتیم . هوا بسیار سرد بود . بطوریکه بابابزرگ بخاری روشن کرد. بقیه اعضای خانواده هم از تهران آمده بودند . فرناز و فرنوش و امیتیس عزیزم به همراه پدر و مادرشون .
به امیر محمد خیلی خوش گذشت . تا میتونست بازی و شیطونی کرد.
بابابزرگ هم به مناسبت عید فطر بزغاله خرید . حسابی کباب خوری کردیم . امیر محمد و امیتیس از صبح منتظر بزغاله بودند .
از امیتیس میپرسیدیم : بابابزرگ چی خریده ؟ میگفت : بزغاله ... میگفتیم: چی بخوری؟ قربونش بره عمه با اون صدای آروم و کلفتش میگفت ؟ کبــــاب ....
از شیرینکاریهای امیر محمد براتون بگم :
از فرناز و فرنوش میخواست که ساندویچ درستش کنن...
میگفت : مامانی سانببیچ شدم .... دیدی؟
امیر محمد درحال بازی و خورن نان بود که دیدم یه تکه از نان را به داخل بخاری انداخت ... با عصبانیت ازش پرسیدم امیر محمد داری چکار میکنی ؟ جوابی داد که با بابایی و فرنوش تا چند دقیقه داشتیم میخندیدیم گفت : هیچی ... مامانی دارم صدقه میندازم ....
حالا این جمله از کجا و چطوری به زبونش اومد خدا داند لاغیر...