امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

عشق مامان و بابا

امیرمحمد موش موشک

1390/7/22 11:47
1,088 بازدید
اشتراک گذاری

    بعد از ظهر اولین روز سفرمان در مشهد ، به مرکز تجاری پروما رفتیم . هوا خیلی سرد بود. در بدو ورود آقای امیرمحمد چیپس و ذرت خواستند .     

                        

 

     پس از کمی گشت و گذار در طبقات به طبقه آخر رفتیم که مرکز بازی بچه ها بود .  نمدونم چه جوریه بااینکه امیرمحمد خیلی به پارک و مراکز بازی میره ، باز هم برای رفتن به پارک بازی بیتابی میکنه . تا بابایی بلیط ورودی بگیره و وارد سرزمین بازی بشیم  کمتر از یک دقیقه طول کشید ، ولی این بچه به قدری بیقراربود که مونده بودم چکارش کنیم .  بابایی بلیط همه دستگاههایی که امیر محمد میتونست باهاشون بازی کنه رو خرید و امیرمحمد هم کلی بازی و شادی کرد . حدود دوساعت ونیم  اونجا بودیم .

                

   در گوشه ای از سالن گریم کودک انجام میدادن . به امیر محمد گفتم : مامانی دوست داری خانم نقاش رو صورتتو نقاشی کنه ؟  بدون هیچ مخالفتی قبول کرد ...   خانم نقاش ازش پرسید امیرمحمد دوست داری چه شکلی بشی ؟ پسرک هم فوری جواب داد : دوست دارم موش بشم...

این طوری بود که امیرمحمد موش موشک شد .  

                                                 

با همون صورت موشی به بقیه بازیش مشغول شد ...

  

                                    

و جالبتر اینکه با اون صورتش بچه ها رو میترسوند .....

   بااینکه با همه دستگاهها بازی کرده بود ، ولی راضی به رفتن نمیشد تااینکه بابایی با وعده یه چیپس کبابی راضیش کرد که از اونجا بریم .

  داستان بعدیمون با امیر محمد سر شستن صورتش بود . مدام میگفت مامانی : خانم نقاش گفته به صورتت دست نزن ...  صورتت پاک میشه ..   حالا یکی توجیهش کنه که خانم نقاش درحین نقاشی بهش میگفت به صورتت دست نزن . الغرض صورتشو شستیم و امیرمحمد هم از بابایی قول گرفت که دفعه بعد صورتش شکل دایناسور بشه .....       .  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)