باغ وحش وکیل آباد
در سومین روز سفرمان به مشهد ، از آنجایی که به امیر محمد قول رفتن به باغ وحش را داده بودیم به همراه بابایی راهی شدیم . امیرمحمد جلیقه ای که از بازار الماس براش خریده بودیم را پوشید . قربونش برم . خیلی بامزه شده بود .
به باغ وحش رسیدیم . از آنجایی که شنیده بودیم حیوانات باغ وحش ، چیپس و پفک و پفیلا میخورند ، بابایی هم یک بسته بزرگ پفیلا خرید . اول به سمت قفس مارها و تمساحها رفتیم .
به شدت از مار وحشت دارم . امیرمحمد خیلی براش جالب بود . با هیجان زیادی به مارها نگاه میکرد ولی حیوانات بیچاره از بس که توی قفس بودند مرده به نظر میآمدند و هیچ حرکتی نداشتند . از آنجا به سمت قفس خرس رفتیم و بعد شیر و ببر و پلنگ . در قسمت حیوانات وحشی فقط خرس و ببرکمی راه میرفتند و بقیه حیوانات دراز کشیده بودند. وقتی به قفس شیرها رسیدیم امیرمحمد گفت : مامانی میشه به آقا بگی در قفسو باز کنه شیرهارو نازی کنم ... گفتم : پسرم شیر خطرناک بهت حمله میکنه...
گفت : پس به آقابگو درو بازکنه تا با آقا شیر مبارزه کنم !!!!!
قربونش برم ... نه که همیشه تو بازیهای بچه گانه ای که میکنه خیلی قوی و قهرمانه و حتی شیر سلطان جنگلو هم میکشه ، فکر میکنه تو مبارزه با شیر واقعی هم قهرمانه .