بازیهای مامانی و پسرک
من و امیرمحمد معمولا تو بازیهامون برای خرید به فروشگاه پوشاک ، کیف و کفش ، سوپرمارکت و میوه فروشی میریم .
سلام آقای فروشنده ، سلام ... خیار دارید ؟ بله .. کیلویی چنده ؟ ۱۰۰۰ تومن ... یک کیلو بدید لطفا ... چشم الآن با ترازو براتون میکشم ... بفرمایید اینم پول ... چشم اینم بقیه پولتون ... دست شما درد نکنه خداحافظ ... خداحافظ
مامانی بیا بریم مثلا برات کفش بخریم ... سلام آقای فروشنده کفش داری؟ برای مامانم میخوام .. .بله شماره پای مامانتون چنده ؟ هشت ... بفرمایید مامانی بپوش ... پاشو راه برو ببین توش راحتی ... آقای فروشنده تخفیف بده تا بخریم ...
قربونش بره مادر هر چی که بهش میگم بهم برمیگردونه، مثلا همین که برام کفش خرید گفت پاشو راه برو ببین توش راحتی یا نه ...
آشپزی هم با هم میکنیم . خانم آشپز غذای امروز چیه ؟ آقا املت داریم ... خانم پیتزا نداری ؟ نه نداریم خوب میرم یه جای دیگه .. خداحافظ .
مامانی مثلا من آشپزم .. سلام خانم غذا چی دوست دارید؟ لازانیا .... با سیب زمینی درست کنم ...(چون خودش خیلی سیب زمینی دوست داره بیخود و باخود توی همه غذاهاش بدون استثناء سیب زمینی پیدا میشه ) بله ... توش قارچ هم میریزم ... پیاز هم میریزم ... ماکارونی هم میریزم ... تخم مرغ هم میریزم... (چه غذایی بشه واقعا ) بفرمایید خانم غذای شما حاضرخیلی خوشمزه ست ... دست شما درد نکنه ...غذاتونو دوست داشتین ...بازم بیایید اینجا ...