شنا در مهدکودک
امروز نزدیکهای ظهر از مهد کودک به بابایی زنگ زدند و گفتند چون روز شنای بچه هاست برای امیرمحمد مایو و حوله ببره . ( روز قبل نجمه جون به امیرمحمد گفت که مایو و حوله ببره ولی پسرک شیطون ما یادش رفت که به مامانی بگه ). تا بابایی مایو و حوله امیرمحمد و ببره ، نوبت شنای امیرمحمد شد و نازنین بچه ما با شورت معمولی رفت توی استخر بادی و بابایی هم چند تا عکس ازش گرفت .
با دوستهاش ارسام و ساشا و ایلیا و ماهان رفت تو استخر و حسابی آب بازی کرد .
امیرمحمد ، هم از نظر سن و هم از نظر جثه از بقیه کوچیکتر و ظریفتر .
البته با ارسام اختلاف سنیش کمتر و اختلاف جثه بیشتری داره . با ارسام همزمان رفتند کلاس نوباوه . بقیه پسرها بزرگتر هستند . ماشاء الله ارسام جون حسابی تپل مپل ...
وقتی از اداره رفتم خونه کلی از شنا با دوستهاش برام حرف زد و گفت: مامانی مثل دلفین شیرجه میزدم و شنا میکردم .
بابایی هم یواشکی به من گفت تنها بچه ای که به حرف خانم مربی خیلی توجه نمیکرد و تابع جمع نبود ، خود خود امیرمحمد خان بود که همش پارازیت میداد و شیطونی میکرد .
البته فکر میکنم تو همه عکسها شیطنت امیرمحمد خان ، کاملا مشخص و معلوم ....