امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

عشق مامان و بابا

کادوهای فرشته مهربون

1391/7/18 21:16
930 بازدید
اشتراک گذاری

  تو کلاس مهد کودک امیرمحمد جون یه فرشته مهربون هست که همه کارهای خوب و بدشون و  میبینه و برای بچه هایی که کارهای خوب انجام میدن کادوهایی که دوست دارن و  میاره . ۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

 چند وقت پیش به توصیه مربی مهدکودک امیرمحمد خان نجمه جون ،  برای تشویق امیرمحمد به انجام کارهای خوب  قرار شد یه کادو برای امیرمحمد ببریم مهد تا فرشته مهربون کلاسشون بخاطر آقا بودن امیرمحمد بهش بده .                 

 خودش گفت که دوست داره فرشته مهربون بهش  عروسک باب اسفنجی بده . ما هم عروسک و خریدیم و یواشکی به خانم مربیش دادیم ولی ظاهرا آقا شدن امیرمحمد طول کشید چون بعد از سه چهار روز باب اسفنجی و بهش دادن .  

   تا چند وقت رفتارش خوب بود البته به قول مربیش مدیریتش خیلی خوبه ، همش باید بهش مسئولیت بدن تا آروم باشه .یه روز مبصر میشه ، بعضی وقتها تو غذا دادن به بچه ها به خانم مربیش کمک میکنه و ...

   تا اینکه شیطنتش به کلاس زبان هم رسید . با معلم زبانش صحبت کردیم و همون ترفندو بکار بردیم . این دفعه گفت دوست داره فرشته مهربون عروسک پاتریک و کیسه بوکس مردعنکبوتی براش بخره ... بهش گفتم باید یکیو انتخاب کنی ... تو تردید و دودلی کیسه بوکسو ترجیح داد . قبل از رفتن به کلاس به من و خانم معلمش قول داد که خیلی خیلی آقا باشه .

   با بابایی رفتیم براش کیسه بوکس و البته یه ظرف غذای جدید خریدیم و تو صندوق عقب ماشین گذاشتیم . کلاسشون که تموم شد ، خانم معلمش گفت که امیرمحمد امروز واقعا پسر خوبی بوده اصلا شیطونی نکرد و بچه های کلاس و هم اذیت نکرد .

    رفتیم سمت ماشین وقتی در صندوق ماشین و باز کردیم با دیدن کیسه بوکس جا خورد . بابایی هم  گفت  مثل اینکه فرشته مهربون متوجه شد که امروز پسر خوبی بودی برات کیسه بوکس جایزه آورد .

   من گفتم حالا این کیسه بوکس و کجا آویزون کنیم ؟ امیرمحمدخان فوری جواب داد : رو میله بارفیکس دیگه ...

 به محض رسیدن به خونه بابایی کیسه بوکسو، رو میله بارفیکس آویزون کرد. امیرمحمد به قدری هیجان زده بود که نگو و نپرس  .تند تند لباسشو درآورد و بدون اینکه لباس تو خونشو  بپوشه مشغول مشت و لگد زدن به کیسه بوکس شد . امیرمحمد لباستو بپوش ... مامانی بذار حالا یک کم بازی کنم...  

                 

   بعد از کمی بازی دستکشهارو درآورد . مامانی خیلی گرم شد .  دستکش خیلی کلفت ... دستم عرق کرد ...

                    

       

                    

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (9)

مهرنوش مامان مهزیار
20 مهر 91 10:40
دست فرشته های مهربون درد نکنه چقدر هوای پسر ما رو دارند.
مبارکش باشه عزیزم


ممنون که همیشه به ما سرمیزنی ... تشکر ویژه ...
مریم مامی آیدا
26 مهر 91 9:19
ای جووووووون خدا این فرشته های مهربونو حفظ کنه
البته پولدار! بس واسهخ همه بچه ها جایزه میگیرن بهمین زودیا ورشکست میشن


واقعا ... فکر کنم فرشته های مهربون پولدار هم هستند ...
مامان بردیا
27 مهر 91 23:44
اخی چه فرشته مهربوی کاش یکی هم بار ما فرشته میشد نه؟ژستاش خیلی بامزه شده


کاش ای کاش ما هم فرشته مهربون میداشتیم ....
مامان رهام
1 آبان 91 9:51
کادوهات مبارک باشه
شهراد
1 آبان 91 21:51
عجب فلشته مهلبونیییییی جدیدا شهراد هم به این موجود معتقد شده
مامانی درسا
3 آبان 91 1:10
این فرشته ی مهربون چقده محبت داره خدا حافظش باشه که برای پسرم این همه چیزهای خوب میخره .... مبارکت باشه عزیزم


ممنونم مامان درسا جون ....
دخت درگهان
8 آبان 91 5:47
سلام وبلگتون خیلی قشنکه ماشاالله پسرتونم خیلی خوشگله. میشه راهنماییم کنید واسه تولد داداش 2سالم چی بخرم.دوچرخه واسکوتر وکلبه واستخرداره دیگه نمیدونم چی بخرم؟
مهرنوش مامان مهزیار
8 آبان 91 7:32
سلام عزیزم خوبی؟ کجایی کم پیدا شدی.


ممنونم گرفتار اسباب کشی هستم ...
ستاره
7 اردیبهشت 93 16:55
سلام دست این فرشته مهربون درد نکنه که باعث شد خنده روی لب های این فرشته کوچولو بنشینه. عزیزم به نظرم تو خیلی با سلیقه هستی.هر چی عکس از امیر محمد با شورت و جوراب گرفتی نشون میده چه قدر این پسر تمیزه. حالا هم که با شورت اسلیپ و رکابی چه جیگری شده ممنونم عریرم شما لطف داری ....