امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

عشق مامان و بابا

عکسهای آتلیه

1391/10/5 14:02
1,236 بازدید
اشتراک گذاری

   از دوران نوزادی امیرمحمد تا حالا هر وقت میخواستیم امیرمحمد و ببریم آتلیه تا ازش عکس بگیریم همیشه یه مشکلی پیش میومد . امیرمحمد مریض میشد ، برای عکاس کار پیش میومد ، هوا خیلی سرد یا خیلی گرم میشد . بهر حال هیچ جوری قسمت نمیشد .  برای خود ما هم این مسئله داستانی شده بود که آخه چرا قسمت نمیشه . تعجب 

 با اینکه از قبل با آتلیه هماهنگ میکردیم باز هم نمیشد . تا آخرین دفعه که حدود یکماه پیش بود و چون میخواستیم پرده اتاق امیرمحمد عکس خودش باشه وقت آتلیه گرفتیم . زمان ساعت 6 عصر پنجشنبه 9 آذر بود . امیرمحمد با بابایی رفت آرایشگاه و حسابی تیپ زد. اصلا هم نمیذاشت به موهاش دست بزنیم . ولی متأسفانه عکاس نتونست خودشو برسونه ... بهر حال به قدری هماهنگ کردن با عکاسهای دیگه طول کشید که امیرمحمد خوابش برد . نگران

 دوباره وقت گرفتیم برای ساعت 12 ظهر روز شنبه 11 آذر  . از اداره مرخصی ساعتی گرفتم . امیرمحمد دوباره با بابایی رفت آرایشگاه . دفعه قبل موهاشو خیلی بهتر آرایش کرده بودند . امیرمحمد گفت : مامانی آقای آرایشگر سه تا اسپری به موهام زد .  رفتیم دم در آتلیه دیدیم بسته است . بابایی با مدیر آتلیه تماس گرفت آقای احمدی گفت تو راهه ... وقتی اومد متوجه شدیم کلید آتلیه رو گم کردن و در جستجوی کلید هستند . خیلی ناراحت شدم ...  متفکر  به بابایی گفتم مثل اینکه واقعا قسمت نیست ... قهر  ولی آقای احمدی که حسابی شرمنده شده بود خودش ما رو به آتلیه یکی از همکارانش برد و بالاخره عکس آتلیه ای از امیرمحمد گرفتیم ... چند نمونه از عکسها رو میذازم ...

         امیرمحمد

قربونش بره مادر ... اوایل خیلی با عکاس همکاری کرد و هر ژستی عکاس داد گرفت ....        

         امیرمحمد

      

                            امیرمحمد

                      

        امیرمحمد

بیشتر از یکساعت کارمون طول کشید ... اواخر که خسته شده بود فقط ادا و اصول درِمیاورد ....

امیرمحمد

                   امیرمحمد  

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

lمهرنوش مامان مهزیار
7 دی 91 8:02
عزیزم عکسات مثل خودت قشنگ هستند. انشا... عکس های دامادیت


ممنونم خاله ...
مامان بردیا
7 دی 91 12:28
عکسهاش خیلی قشنگ شدن خیلی اون تیپش منو کشتهعجب حکایتی شده این اتلیه ها ولی عکسهاش خوب شدن مبارکت باشه عزیزم بخصوص اون که با دستش مربع جلو صورتش دراورده خیلی به تیپش میخوره


ممنون . خیلی لطف داری ...
ارغوان
9 دی 91 10:50
سلام
عکسای آتلیه ش قشنگ بودن ببوسیدشاز آشنایی باهاتون خوشحال شدیم


ممنونم ارغوان جون
مامان چشم عسلی
10 دی 91 9:39
وای چه چله ای افتاده بوده ها انشالله اتلیه عکسهای دامادیش خوش قولتر باشند چون عروس خانوم اندازه شما صبور نیست


ممنون عزیزم ... عروس خانمو خوب اومدی ... وای چه مادر شوهری بشم من ...
زهرا (✿◠‿◠)
10 دی 91 18:22
چه عکسای خوشگــــــــــــــــــــــــلی!!!
خیلی عالی بودن مامانی...
چه خوب که قسمت شد عکس بگیرین ازین پسریه ما!!!


ممنون زهرا جون ... خیلی لطف داری که همیشه بهمون سر میزنی ...
الهام
13 دی 91 1:46
به به چه عالمه عكساي قشنگ اينجا پيدا ميشه بدو بيا كه ما هم عكس دارررررريم
مامانی درسا
13 دی 91 2:43
عزیزمی چه عکسای خوشگلی هزار ماشاالله چند وقتی که نیومدم حسابی بزرگ و آقا شدی عزیزم


ممنونم خاله
مامان کوثری
16 دی 91 19:17
با سلام وبلاگ نی نی پارتی به خاطر قوانین از نی نی وبلاگ حذف شد لطفا به آدرس جدیدمون مراجعه کنید http://temparti.blogfa.com/ اگر لطف کنید لینکمون کنید ممنون میشم خبر بدین شما رو هم لینک کنم
مامان کوثری
16 دی 91 19:50
با سلام وبلاگ نی نی پارتی به خاطر قوانین از نی نی وبلاگ حذف شد لطفا برای دیدن طرح های جدید و سفارشات طراحیتون به وب جدیدمون مراجعه کنید http://temparti.blogfa.com/
مامان کوثری
18 دی 91 14:22
سلام عزیزم اولا قابل نداره کلا چهار طرح داشتین 8000 هزار جمعا کارتون میشه
مامان کوثری
19 دی 91 8:21
سلام خوبین عزیزم راجع به لباس اطلاعی ندارم خیلی دوست دارم لباس ها رو هم داشته باشم اما متاسفانه ندارم و منبع خاصی رو هم ندارم وضع اینترنت هم خیلی داغونه واگر نه از سایت های خارجی براتون میگرفتم مدلش رو بهتون میدادم که بدوزین حالا بازم میگردم اگر چیزی گیرم اومد خبرت میکنم


ممنون عزیزم ...