امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

عشق مامان و بابا

یادگاری برای فرزندم

1392/8/1 22:59
580 بازدید
اشتراک گذاری

    مهر ماه سال گذشته عکس امیرمحمد و به مجله راه زندگی فرستادم تا در صفحه یادگاری برای فرزندم  چاپ بشه . امیدوار بودم تا موقع تولدش که بهمن ماه بود چاپ بشه ولی متأسفانه چاپش بیش از یکسال طول کشید ولی بهر حال در شماره اول آبان 92  چاپ شد .  در راه برگشت از اداره شماره جدید مجله را خریدیم وطبق معمول همیشه البته با اشتیاق کمتر ورق زدم تا به صفحه 54 برسم . خیلی امیدوار نبودم که عکس امیرمحمد و ببینم ولی با دیدن عکسش هیجان زده شدم. روز سخت و ناراحت کننده ای داشتم که بادیدن عکس پسرم تمام غصه های  اون روز از یادم رفت و مطمئن شدم خواست خدا بوده که در اون روز خاص عکس پسرم و تو مجله ببینم .بازنده

راه زندگی

    وقتی رسیدم خونه بابایی و امیرمحمد پشت در بودند تا من و بترسونن . من هم شجاع و نترس نیشخند  با مجله باز شده وارد خونه شدم و گفتم براتون یه چیزی دارم . امیرمحمد با دیدن عکسش تو مجله خیلی خوشحال شد . فوری گفت مامانی من هم برای شما یه چیزی دارم بعد نقاشی جدیدی که تو مهد کودک کشیده بود و برام آورد .

یادگاری برای فرزندم

امیرمحمد در مجله راه زندگی

بابا بزرگ وخاله جون فهیمه هم عکس امیرمحمدو تو مجله هایی که خودشون خریده بودند دیدن و کلی ذوق کردند .

قلب امیرمحمد عزیزم: به دنیا آمدی و همه دنیای ما شدی ....قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهرنوش مامان مهزیار
20 آبان 92 10:12
سلام عزیزم. مبارک باشه . یادش بخیر برای مهزیار هم زده بودم.