امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان و بابا

جشن تولد 5 سالگی نفســـــــــــــــــــــــــــــــــم با تم باب اسفنجی

1392/11/27 22:18
3,183 بازدید
اشتراک گذاری

   جشن تولد امیرمحمد جون با 18 روز تاخیر پنجشنبه 24 بهمن برگزار شد . مهمونی از ساعت 6 عصر به صرف شام و .... بود .

 کارت دعوت تولد 5 سالگی پ

کارتهای دعوتو هفته دوم بهمن به همه رسوندیم ولی زمانشو با پیامک به همه اعلام کردیم.

کارت دعوت تولد 5 سالگی

 عکسهای شخصیت کارتونی باب اسفنجی شلوار مکعبی

     فرنوش جون یکشنبه با عزیز و بابابزرگ از تهران اومد قائمشهر و از دوشنبه عصر اومد خونه ما کمک خاله جونش  . امیرمحمد خیلی دوسش داره و کلی با هم وقت گذروندند .

  از چهارشنبه مشغول آماده کردن سور و سات تولد بودم . صبح چهارشنبه با بابایی رفتیم خرید و همه وسایل مورد نیازو خریدیم . از عصر چهارشنبه هم  مشغول آماده کردن پیش غذاها و دسرها شدم . آخر شب  با کمک فرنوش تزئینات تولد و انجام دادیم .

فلش به سمت تولد

فلش به سمت تولد      و     آویز خوش آمدگویی به مهمونها

آویر خوش آمدگویی به مهمونها

    امیرمحمد جون  هم کمک میکرد .

کلاه تولد

                 

تزئینات تولد

    بابایی مشغول وصل کردن یکی از عکسهای امیرمحمد به دیوار بود که متوجه شدیم امیرمحمد نیست . یکی از عکسهای روی بومو برد توی اتاقش . میخ و چکش گرفت و افتاد به جون دیوار تا عکسشو وصل کنه ... ارتفاع هم دقیقا به اندازه قدش ... رفتم تو اتاقش و با عصبانیت بهش گفتم ای وای این چکاریه پسرم ببین دیوارو چکار کردی ؟ بعدش هم مگه به شما نگفتم چکش خطرناک نباید بهش دست بزنی ؟

    آقای لوس هم زد زیر گریه ........ حالا گریه نکن کی گریه کن ...  در همون حال گریه میگفت تولد خودم دوست دارم خودم همه جارو تزئین کنم ...  فرنوش بغلش کرد و با هم رفتن تو اتاق ما و درو بستن ... بعد چند دقیقه رفتم تواتاق به محض اینکه درو باز کردم گفت مامانی بد برو بیرون اصلا نمیخوام ببینمت ... 海绵宝宝0035

    به فرنوش گفت : اصلا مامانی و بابایی و دوست ندارم اصلا نمیذارن خودم تزئین انجام بدن ... با وساطت فرنوش و قربون صدقه زدن  مامانی پسر ما دوباره شاد شد و در تزئینات کمک کرد .

تزئینات باب اسفنجی

     چون اذیت میکرد یکسری از تزئینات و بعداز خوابیدنش انجام دادیم .  ساعت 2 شب خوابیدم . روز بعد امیرمحمد مهد کودک نرفت . ساعت 7 صبح با من بیدار شد . وقتی تزئینات و دید متوجه تغییرات شد و خیلی خوشش اومد . از 7 صبح به عشق پسرکم کوزت شدم و به قول بابایی چون میخواستم همه افتخارات تولد مال خودم باشه دست تنها و بدون کمک همه کارها رو انجام دادم .   خندونک

    ظهر امیرمحمد و فرستادم حموم . تو این فاصله بابایی هم همه بادکنها رو باد کرد . چند تاییشوهم ترکوند و فرنوش عزیزم همه را به سقف و دیوارها وصل کرد .

                

تزئینات تولد

     درگیر کارهای آشپزخونه بودم و ازامیرمحمد غافل شدم . از تو حموم صدام کرد . مامانی یک لحظه بیا کارت دارم ... وقتی رفتم پشت در حموم ، دیدم کلی آب و کف دم در حموم پر شده . وقتی درو باز کردم دیدم آقا کل شامپو بدنشو تو وان خالی کرده و حموم پر کف شده و غش غش هم  میخنده ... از شدت عصبانیت نمیدونستم بخندم یا گریه کنم .... فرنوش هم اومد .... به فرنوش گفتم آخ دلم میخواست الآن یک کف گرگی بزنم که دلم خنک بشه ( البته هیچ وقت جرات انجام این کارو نداشتم ) .... بسکه خسته بودم نمیدونم چی گفتم !!!! فقط با ناراحتی به امیرمحمد نگاه کردم و گفتم چند دقیقه دیگه میارمت بیرون .       

    دوباره وقتی صداش کردم که بازیت تموم شد؟ جواب داد نه مامانی الآن نیا دارم یه کارهایی میکنم ... بیخیال شدم گفتم بذار هر کار دلش میخواد بکنه .... این دفعه اون صدام کرد مامانی کجایی... میخوام بیام بیرون .  وقتی در حموم باز کردم همه جا رو خیلی مرتب شسته بود و همه اسباب بازیهاشو هم ریخته بود تو سبد . این دفعه هم غش غش خندید و من هم باهاش خندیدم ... قه قهه                                       

بعد از خوردن یک نهار هول هولی ، میوه ها و خوراکیها رو چیدیم .

میز خوراکیها

میز خوراکیها

    میوه ها سیب ، خیار ، کیوی ، پرتقال و موز بود . چون موزها رو روز قبل خریده بودیم یک کمی رنگش پریده  بود .

میز خوراکیها

نوشیدنی چایی نبات و نسکافه بود . تنقلات هم شامل  شکلات ، شیرینی و پاپ کورن  .

میز خوراکیها

  میز خوراکیها

 بعد هم عکسبرداری از آقای امیرمحمد خان

امیرمحمد باب اسفنجی .....عشقــــــــــم

 

امیرمحمد باب اسفنجی .....عشقــــــــــم

امیرمحمد نقابدار

امیرمحمد باب اسفنجی .....عشقــــــــــم

امیرمحمد با سوت سوتک باب اسفنجی و ریسه عکسهاش

امیرمحمد باب اسفنجی .....عشقــــــــــم

    بعد از نهار بابایی و امیرمحمد رفتند آرایشگاه ماه داماد تا موهای گل پسرمونو درست کنند . بعدش  کیک تولد و تحویل  گرفتند و به همراه اولین مهمونهامون که بابابزرگ و مادرجون و آقا ایلیا بودند  وارد خونه شدند . ایلیا و امیرمحمد هم حسابی آتیش سوزوندند . امیرمحمد وقتی ایلیا رو میبینه کلا گیرنده هاش تعطیل میشه . ( چون مدام کلاه و نقاب به موهاش میزد از موهای آرایش شده اثری نموند ) 

ایلیا و امیرمحمد

 

بابابزرگ ، بابایی  ، امیرمحمد و آقا ایلیا با نقابهای باب اسفنجی

بابابزرگ ، بابایی ، امیرمحمد و. آقا ایلیا

   در حین شیطنت ایلیا و امیرمحمد بالون باب اسفنجی پاره شد و بابایی بالون خالی را بالای تلویزیون نصب کرد . بعد از خرابکاری که کردند و عصبانیت ما رو دیدند آرومتر شدند .

تزئینات تولد

کم کم بقیه مهمونها هم از راه رسیدند .  海绵宝宝0028 海绵宝宝0001   海绵宝宝0007    

 این هم یک پسر کنجکاو که از غفلت ما سوءاستفاده کرد و خیلی آروم رفت زیر میز و یواشکی مشغول باز کردن کادوها شد .

امیرمحمد کنجکاو

با ترفندها و کلکهای فرناز و فرنوش امیرمحمد حسابی برامون رقصید و همه رابه وجد آورد .

tumblr_inline_mgzq47MQgw1rr8ujf (  وعده بازی با تبلت تا خود صبح ) tumblr_inline_mgzq47MQgw1rr8ujf

رقص امیرمحمد

 

                                                            

بفرمایید شام

  پیش غذاهایی که آماده  کردم . سالاد ماکارونی با تزئین باب اسفنجی ( سالادو فرنوش جونم درست کرد و تزئینشو خودم انجام دادم)  ، سالاد فصل با تزئین باب اسفنجی ، سالاد بروکلی و  بورک گوشت و قارچ با خمیر یوفکا بود .

سالاد ماکارونی با تزئین باب اسفنجی

 

سالاد فصل با تزئین باب اسفنجی  

   این عکسو قبل از پختن بورک فرنوش جون گرفت . بعد از پخت اصلا یادم رفت از تو مایکروفر دربیارم و موقع سرو غذاها هم یادم نبود . موقع خوردن دسر یادم اومد.مهمونها با دسرشون یوفکا هم خوردند و چقدر هم خوشمزه شده بود . خودم که خیلی خوشم اومد . 

بورک قارچ و گوشت

سالاد فصل ، سالاد ماکارونی ، سالاد بروکلی

نوش جان

شام سبزی پلو با گوشت   و   کشمش پلو با مرغ بود .

بفرمایید شام عزیزم

 

شام تولد

دسر سه مدل ژله درست کردم .

ژله باب اسفنجی( کاملا ابتکار خودم بود و خیلی خیلی خوشم اومد )

ژله باب اسفنجی

 

ژله گل آفتابگردان

ژله گل آفتابگردان

 

ژله تزریقی( یکی از گلها رو فرنوش جون تزریق کرد )

ژله تزریقی

 

نوش جان

 

ژله هاب تولد امیرمحمد جون

   بعد ازشام دوباره بزن و برقص و مراسم کیک بری و کیک خوری .طرح روی کیک امیرمحمد جونم این عکس بود .

طرح کیک 5 سالگی امیرمحمد جون

این هم کیک تولد 5 سالگی عشقـــــــــــــــــــــــــــــــــتم

کیک تولد 5 سالگی عشقــــــــــــــــــــم

     امیرمحمد و ایلیا با همکاری همدیگه در طول مهمونی تک تک بادکنکها رو ترکوندند . وقتی مهمونی تموم شد دیگه هیچ اثری از 20 تا بادکنک نبود.

اینجا امیرمحمد وسط بابا بزرگهای خوب و مهربونش نشسته .

امیرمحمد و بابابزرگها

    وقتی فشفشه ها روشن شد متأسفانه هیچ عکسی نگرفتم . حالا باید بپرسم مهمونها عکس دارن یا نه  . امیرمحمد وقتی فشفشه هارو روشن کردیم  برای خودش آواز تولدت مبارک و با صدای بلند حوند .

     

 

 

***بعد از بخور بخور حسابی قسمت با حال مهمونی ، باز کردن کادوها ***

 

 مامانی و بابایی 

(( مدال گردن   AmirMohammad ))

مدال گردن امیرمحمد

 

بابابزرگ و مادرجون                              100000 تومان

 بابابزرگ و عزیز                                   100000 تومان

عمه جون خدیجه                                 50000 تومان

عمه جون مریم و آقا پرهام و آقا پویان    50000 تومان

دایی جون بهمن                                   50000 تومان

خاله منور(مامان عمو همت )                 50000 تومان

مامان پریا جون                                     25000 تومان کارت هدیه

 

عمه جون بهناز و هانا جون

(( یک پلیور و دوتا بلوز شلوار خواب که خود عمه جون زحمت کشید دوخت ))

 

عمه جون مهناز و امیرآقا و الهام جون

(( بلوز و شلوار جین در یک جعبه بسته بندی خوشگل که الهام جون خودش درست کرد ))

 کادوی عمه جون مهناز

 

آقـــــــا ایلیــــــــــــــــــا 

((بلوز و شلوار باب اسفنجی ، جوراب ، ماژیک و دو تا کتاب داستان ))

کادوهای آقا ایلیا

 

خاله جون فهیمه  و عمو همت و فرنوش جون

(( ساعت دیواری باب اسفنجی ، ماشین کنترلی و  دایناسور ( به سفارش امیرمحمد ) ))

کادوهای خاله جون فهیمه

 

فرنازجون و آقا اشکان

(( کیف چرخدار و دسته دار بن تن( به سفارش امیرمحمد ) ))

کادوی فرناز جون

دایی جون مهندس

(( اسکیت ( به سفارش امیرمحمد ) ))

کادوی دایی جون فرهاد

   کادویی که از دیدنش امیرمحمد حسابی به وجد اومداسکیت بود . وقتی کیف اسکیت باز شد روی مبل پرید به سمت بالا و یک جیغ بنفش کشید . 

                                                

این هم عکس همه کادوها

کادوهای تولد 5 سالگی

کادوهای تولد 5 سالگی

   شب خیلی خوبی بود . به من و امیرمحمد که خیلی خوش گذشت . امیدوارم که مهمونهامون هم لذت برده باشن . از همه مهمونهای گلمون بخاطر حضور گرمشون تشکر میکنم . پدیده تولد امسال پویان بود که حسابی سنگ تموم گذاشت .

متحركة لسبونج 

امیرمحمدم ، عشقم ، عزیز مادر

لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست

چشمان تو بی ریا تر از آینه هاست

ای سبز ترین سبز ترین سبزترین

سیمای تو سین هشتم سفره ی ماست

 

 

حسن ختام این پست : متن یادگاری آقا ایلیا برای امیرمحمدجون 

متن یادگاری ایلیا برای امیرمحمد

 

پ:فکرکنم طولانی ترین پستی بود که تا حالا نوشتم.چقدر عکس آپلود کردم! ادامه مطلب نذاشتم!اوه

پ:کیفیت بد عکسها احتمالا بخاطر لامپهای آبی اتاق بود چون دوربین دیجیتال 14 مگا پیکسل canon بود که لنزش و هم تمیز کرده بودم .  نیشخند

پ:کلیه لوازم تم تولدو به  وبلاگ  http://tarahieax.blogfa.com  سفارش دادم . خیلی خوب و عالی برام فرستادن . با تشکر از خانم کریمپور تشویق

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

الهام(مامان اميرحسين)
28 بهمن 92 11:52
سلام عزيزم همه چي عاليه عالي!! معلومه خيلي زحمت كشيدين!! ولي چرا پسرمونو اذيت كردين!دوست داره ديوار اتاقشو سواخ سوراخ كنه اصلا!مگه اشكالي داره! تزيينات 20! اميرمحمد هم 20 20!! غذاها و خوردني ها 20 تر! ميگم فاطمه جون منظورت از كشكش پلو همون كشمش پلو بود ديگه!؟ خصوصيتو چك كن گلم
مامان آرتا و آرتین
28 بهمن 92 14:21
سلام عزیزم پسر ماااااهم تولدت مبارک باشهایشالله مامان و بابا فارغ التحصیلی دانشگاهت و دامادیت رو جشن بگیرند و با دیدن روز های شادت ذوق کنند و بهت افتخار کنند دوست خوبم واقعاً خسته نباشید همه چیز پر فکت و بی نظیر بود خود آقا محمد گل ،تزیینات، غذاها عالی عالی بودند امیدوارم سلامت باشید تا هر ساله جشن بیاد موندنی برای گل پسری برگزار کنید بابابزرگ مهربون و دوست داشتنی دستتون درد نکنه که برای شاد کردن نوه ی گلتون نقاب باب اسفنجی رو گذاشتید امیدوارم خدا بهتون سلامتی بده دست خاله فرنوش مهربون هم درد نکنه که به مامانی کمک کردند ممنونم مهسا جون خیلی به من لطف داری ........... به کدبانوگری شما که که نیستم .... بابابزرگ نقای گذاشت و مادرجون هم کلاه .... فرنوش جون دختر خاله امیرمحمد عزیزم ....
مامان بردیا
28 بهمن 92 16:14
وای حسابی سورپرایز شدم وای خسته نباشی عالی بود همه چیز عالی بود هنوز تو شوکمخیلی کدبانویی ازاون ژله باب اسفنجیت تعریف کنم از چیت اخه تعریف کنم 20 خوشحالم حسابی بهتون خوش گذشته همیشه خوش باشین ممنونم عزیزم ....حالا اینقدری هم تعریفی نبود شما لطف داری خانم خانما .............
مهرنوش مامان مهزیار
28 بهمن 92 18:23
سلام عزیزم تولد گل پسرت مجددا مبارک. همه چیز عالی بود خسته نباشی انشاا... گزارش دامادیش. البته دعوت کنی من میام عروسی . یادت باشه عروسی داداشم نیومدیچقدر منتظرت بودم عزیزم ببوسش از طرف من عزیزم. ممنونم گلم ............ در خدمتیم عزیزم ..........
مادر دو امیر
29 بهمن 92 8:39
امیرمحمد گلم تولدت مبارک باباومامان مهربونت برات سنگ تمام گذاشتن چه مراسم با شکوهی واقعا همه چی عالی بود عکسها هم کیفیتش خیلی خوبه راستی من از اون عکسی که نقاب دارین خیلی خیلی خوشم اومده امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی گلم مرسی ماریا جونم . خیلی به ما لطف داری ...
حامده (مامان امیرمحمد)
29 بهمن 92 9:16
تولدت مبارک گل پسر مامان وبابا جشن مفصلی برات گرفتن الهی همیشه به شادی عزیزکم ممنونم عزیزم .......
مامان کیانوش
29 بهمن 92 10:18
امیرمحمد جون تولدت مبارک. دست مامان جون و باباجونت درد نکنه. خیلی تولد باحال و قشنگی بود . جای ما خالی انشااله سور دانشگاهت عزیزم . مامان جونش همه چی خیلی عالی بود . کلی هنرنمایی کردی . خسته نباشی خیلی باسلیقه و عالی بود . انشااله همیشه شاد و سلامت باشید . ممنونم ماندانا جونم .......... خیلی لطف داری عزیزم .... سلامتی آقا کیانوش گلم ......
مامان مریم
30 بهمن 92 9:05
پسر گلم تولدت خیلی خیلی مبارک باشه امیدوارم زیر سایه خدا و بابا مامان همیشه خوب و خوش و سلامت باشی ممنونم عزیزم .........
مامان کوثری
1 اسفند 92 6:43
طراحی و چاپ تقویم سال1393 با عکس اختصاصی کودک شما طراحی و چاپ کارت پستال های عید نوروز با عکس کودک شما طراحی و چاپ انواع تگ هفت سین و کلاه عیدانه و بنر عید طراحی و چاپ انواع تم های تولد با طراحی های متفاوت temparti.ir http://tempari.blogfa.com تقویم های تم دار تنوع زیادی در وب هست حتما از طرح ها و نمونه کارهای ما دیدن کنید
مامان آبتین
3 اسفند 92 13:04
واااااااااااااااااااااای عالی بود من و آبتین از دیدن عکسها کلی لذت بردیم انشاءا.. صد و بیست ساله بشی گلم مرسی گلم .......
مبین فرفری
3 اسفند 92 13:57
سلام عزیزم تولدت مبارک بابا سنگ تموم گذاشتی خسته نباشی ببخشید کمی دیر به دیر میام بابا فیس بوک نمیزاره دیگه چیکار کنم مرسی عزیزم ..........
مامانی درسا
11 اسفند 92 1:50
امیر محمد قدر مامان و بابا رو بدون پسرم ببین چقدر زحمت کشیدن انشاالله در کنارشون همیشه شاد وسلامت زندگی کنی ...... مامان خانم همه چی عالی بسیار متشکرم .........
مامان کارن
28 اسفند 92 9:15
عزیزم ببخشید که دیر شد تولدت مبارررررررررررک بووووووووس انشااله 1000ساله شی نامدارو پرروزی مثل همیشه ممنون از دعای پر مهرتون
مامان کارن
28 اسفند 92 9:17
امیرمحمد جون خیلی تولد خوب وعالیی بوده دست مامان وبابا درد نکنه[خانواده مرسی عزیزم .......
فاطمه
13 فروردین 93 4:28
وووووووی تولد پسر گلت مبارک