امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

عشق مامان و بابا

باز هم حرفهای آنچنانی ...

1392/2/6 22:48
751 بازدید
اشتراک گذاری

 پسر نازم : چه دعايي کنمت بهتر ازين...؟ که خدا پنجره ي باز اتاقت باشد عشق محتاج نگاهت باشد عقل لبريز زبانت باشد و دلت وصل خدايت باشد....

 ********************************************************

  امیرمحمد کوچولوی من مریض شد. سرماخودگی توأم با گلودرد و سرفه های زیاد. چهارشنبه مرخصی گرفتم تا وقتی امیرمحمد از مهد میاد خودم در و براش بازکنم . هوا بارونی و خیلی خیلی سرد بود . چند لحظه قبل از رسیدن سرویس دم در رفتم تا موقع اومدن من و ببینه ولی هر چی منتظر شدم نرسیدن نگران شدم با راننده سرویس آقای بزرگی تماس گرفتم گفت تو خیابون تصادف شده و تو ترافیک موندند . بالاخره بعد از نیم ساعت تأخیر سرویس رسید درحالیکه امیرمحمد خوابش برده بود . وقتی بغلش کردم احساس کردم بیحال . در حالیکه خواب بود لباسشو از تنش درآوردم ولی اصلا تکون نخورد .  بعد از دو سه ساعت از خواب بیدار شد . حدسم درست بود . بیحال بود و سرماخورده . بابابزرگ زنگ زد که حال ما رو بپرسه گفتم امیرمحمد مریض شده . گفت همین الآن میاد دیدن امیرمحمد . گفت از امیرمحمد بپرس براش چی بخرم . به امیرمحمد گفتم بابابزرگ میخواد بیاد عیادت شما برات چی بخره ؟ گفت پاستیل نوشابه ای بعدبا تعجب پرسید مگه اینجا بیمارستان که میخواد بیاد عیادتم !!! براش توضیح دادم که عیادت رفتن فقط تو بیمارستان نیست .

  روز بعد هم مرخصی داشتم میخواستم برم کمک عزیز چون برای شام 70 نفر مهمون داشت . ولی بخاطر مریضی امیرمحمد خونه موندم . امیرمحمد تلفنی با فرناز جون و فرنوش جون و خاله جون فهیمه  حرف زد . این هم خلاصه گفتگوی تلفنی دختر خاله فرناز  و پسرخاله امیرمحمد  :

---امیرمحمد عشقم چرا مریض شدی ؟

***برای اینکه بستنی زیاد خوردم .    شکلک های محدثه

---من هم چند وقت پیش مریض شدم . خیلی حالم بد بود . رفتم دکتر بهم آمپول داد . ولی من میترسیدم آمپول بزنم .

***آمپول که ترس نداره . هر وقت میخواهی آمپول بزنی چشمهاتو ببند بعد فکر کن یه مورچه داره گازت میگیره . همین! تازه من از واکسن هم نمیترسم .

               شکلک های محدثه

جمعه خیلی تب داشت . در همان حالت تبدار گفت مامانی من و ببرین بیمارستان بستری بشم سرم بهم وصل کنن تا زودتر خوب بشم .     شکلکهای
جالب و متنوع آروین

                   پسرک تبدار

 چه حرفهایی میزنه این بچه ...   متفکر               

               ********************************************************

داشتم با خودم حرف میزدم که خیلی غذا میخورم یک کمی چاق شدم بد نیست چند روی رژیم بگیرم .  امیرمحمد گفت مامانی میخواهی رژیم بگیری ؟ گفتم آره.  گفت قرص بخر بخور لاغر میشی . گفتم قرص چی بخورم ؟  گفت قرص بوتانیکال اسپیلینگ (اسلیمینگ ) !!! از تعجب دهنم باز موند  گفتم چی بخورم ؟   دوباره گفت قرص بوتانیکال اسپیلینگ    پرسیدم از کجا شنیدی ؟ گفت تو تلویزیون همش میگه . گفتم از کجا باید بخرم ؟ گفت از اصفهان . گفتم اصفهان که خیلی دور چه جوری برم ؟  گفت خوب با هواپیما برو بخر . گفتم به نظرت تلفنی میشه سفارش بدم برام بفرستن ؟ گفت آره  خوب شماره تلفنشو هم بلدی  جواب داد آره  چنده؟   گفت 091144191 این شماره رو بگیر سفارش بده

                         ( شماره تلفن دیگه مطمئنا خالیبندی امیرمحمد بود ...      

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

مامان ساجده
7 اردیبهشت 92 13:46
سلام عزیزم متین تو جشنواره آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید و به وبش بیاید و به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگه به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید بازم میتونید رای بدید
مامان رهام
7 اردیبهشت 92 13:50
وای چقدر بانمک حرف میزنه...
الهام
8 اردیبهشت 92 11:16
آخي پسر منم سرماخورده!!
الهام
9 اردیبهشت 92 16:07
$$$$_______________________________$$$$$ __$$$$$$$$*_____________________,,$$$$$$$$* ___$$$$$$$$$$,,_______________,,$$$$$$$$$$* ____$$$$$$$$$$$$___ ._____.___$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$,_'.____.'_,,$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$,, '.__,'_$$$$$$$$$$$$$$$ ____$$$$$$$$$$$$$$$$.@:.$$$$$$$$$$$$$$$$ ______***$$$$$$$$$$$@@$$$$$$$$$$$**** __________,,,__*$$$$$$@.$$$$$$,,,,,, _____,,$$$$$$$$$$$$$* @ *$$$$$$$$$$$$,,, ____*$$$$$$$$$$$$$*_@@_*$$$$$$$$$$$$$ ___,,*$$$$$$$$$$$$$__.@.__*$$$$$$$$$$$$$,, _,,*___*$$$$$$$$$$$___*___*$$$$$$$$$$*__ *',, *____,,*$$$$$$$$$$_________$$$$$$$$$$*,,____* ______,;$*$,$$**'____________**'$$***,, ____,;'*___'_.*__________________*___ '*,, ,,,,.;*____________---____________ _ ____ '**,,,, *.° ? ...° ....O .......°o O ° O .................°
مامان جون سیلوانا
10 اردیبهشت 92 22:11
زن شکوفه ایست که هنگام غنچه بودن دوست داشتنی ، موقع گل کردن عشق ورزیدنی و موقع پژمردن پرستیدنی است
مادر مهربون روزت مبارک


ممنونم عزیزم
زيبا
13 اردیبهشت 92 13:31
اميدوارم پسرتون هميشه سالم و سرحال باشه
ممنون كه سر زديد


ممنون عزیزم.........
مامان ملینا و کوروش
16 اردیبهشت 92 10:20
آهنگ صدایت، زیباترین ترانه زندگی‌ام، نفس هایت، تنها بهانه نفس كشیدنم و وجودت تنها دلیل زنده بودنم شد. روزت مبارك.