امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

عشق مامان و بابا

افطاری خونه مادرجون

1392/4/30 20:45
712 بازدید
اشتراک گذاری

 جمعه افطار خونه مادر جون دعوت بودیم .در حال آماده شدن متوجه شدم امیرمحمد داره یه شعر جدید میخونه . گوش کنید و حالشو ببرین:

http://pesarbala1387.persiangig.com/audio/920430.mp3 

     وقتی رسیدیم خونه مادرجون ایلیا مثل همیشه غیبش زد . با امیرمحمد به دیدن تلویزیون مشغول شدیم تا اینکه ایلیا پدیدار شد .امیرمحمد  آهنگ نازنین مریم و برای عمه جون مریم خوند همه براش دست و هورا زدند . تا افطار زمان زیادی مونده بود . بچه ها را سرگرم کردم. کی بلده شعر بخونه ؟؟ امیرمحمد شعر تیر ماه مهدکودک و خوند .

 

میوه های رنگارنگ

این میوه های رنگارنگ                  پر آب و شیرین و قشنگ

بعضی هستند خیلی درشت             بعضی قد بند انگشت

پیش از غذا ، بعد از غذا                ما می خوریم از میوه ها

میوه ها ویتامین دارند                  طعم ترش و شیرین دارند

 ایلیا گفت من شعر بلد نیستم . گفتم کی بلده عددها رو تا ۱۰ انگلیسی بشمره ؟؟

هر دو جواب دادن ...   وان  تو  تری و .... تــــــــــــــــــــن

آفرین حالا کی بلده عددهای فارسی بشمره ؟

اول ایلیا تا ۲۰ درست شمرد بعد امیرمحمد تا ۱۲ و درست شمرد برای اینکه کم نیاره بعد از ۱۲ گفت: ۱۹ ، ۱۶،  ۲۶ ، ۲۰ .....................

دست و هورا برای بچه ها

بعد با پویان و پرهام سرگرم شدند . کالسکه امیرمحمدتو خونه مادرجون بود . امیرمحمد سوارش شد و بابایی تو اتاق کلی گردوندش 

و پسرک فسقلی ما هم کلی حال کرد .

            

بعد هم از ایلیا دعوت بعمل آورد که سوار کالسکه بشه ...

ایلیا و امیرمحمد

  عمه جون خدیجه برای افطاری کتلت درست کرده بود . چون امیرمحمد کتلتی که توش سبزی باشه نمیخوره برای امیرمحمد کتلت بدون سبزی درست کرد ( عشق عمه به برادرزاده را حال کنید !!!!!) یه کوچولو یه طرف کتلتها سوخت ... وقتی خواستم بهش کتلت بدم صورتش اینطوری شد  بعد گفت :  این که همش سوخته ...  بهر حال قسمتهای نسوخته را با سس گوجه که عشق خوردنش و داره بهش دادم ...  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

الهام(مامان اميرحسين)
5 مرداد 92 16:07
كاش منم از اين عمه هاداشتم!
ولي چرا سوزوندش!عمه من كتلت نميسوزونه!!
آخي كالسكه بچگي هاشه!!نازي!!


عزیزم .............
مامان بردیا
5 مرداد 92 18:01
خوش بودین دیگه سر بچه هارو گرم کردین مانع از شیطنتهاشون شدین وحسابی خوش گذشته همیشه خوشحال باشید


ممنونم عزیزم ......