امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان و بابا

تولد مامانی

1393/6/8 22:43
1,026 بازدید
اشتراک گذاری

تولد تکرار امیدواری خداوندی است .

   2 شهریور تولدم بود . بابایی و امیرمحمد برام کیک خریدند . باید شمع 37 سالگیمو فوت میکردم ولی بابایی لطف کرد و شمع  36 خرید تا خیلی احساس پیری نکنم . خندونک  کیک شکل یه کنده درخت بود که البته به نظر من برای جمه سه نفره ما خیلی بزرگ بود ولی بابایی اینطوری فکر نمیکرد ناگفته نماندکه خیلی هم خوشمزه بود.خوشمزه

امیرمحمد تا میتونست به همه جای کیک انگشت زد ، بعد هم حسابی همه جای کیک و فشفشه بارون کرد .

فشفشه ها رو روشن کرد .

   شمعها رو فوت کرد و حتی کیک و هم برید . هر چی ازش خواستیم برامون برقصه اینکارو نکرد . به شدت درگیر فشفشه ها بود . شاکی

بعد از تولد هم مشغول صندلی بازی شد . بی حوصله

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

زندگي دفتري از خاطره است

يك نفر در دل شب ، يك نفر در دل خاك

يك نفر همدم خوشبختي هاست ، يك نفر همسفر سختي هاست

چشم تا باز كنيم عمرمان مي گذرد ، ما همه همسفريم

آنچه باقیست فقط خوبى هاست…

پسندها (2)

نظرات (2)

مامان مهسا
13 شهریور 93 16:54
هوراااااااااااااااااااااااااااا تولدتون مبارک باشه دوستم شمع 120 سالگیتون رو فوت کنید ایشاللهتنتون سالم و دلتون شاد باشه و سایه ی پرمهرتون بالای سر امیرمحمد جون و همسر گرامیتون حفظ بشه مرسی گلم ... بابت دعای مهربانانه شما خیلی خیلی ممنونم ...
مادر دو امیر
22 شهریور 93 7:53
تولدت مبارک بهترین دوستم الهی همیشه سالم و تندرست باشی و شاد و سرحال درکنار همسر و پسرگلت سالیان سال زندگی کنی ممنونم عزیزم ...