امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

عشق مامان و بابا

هورا امیرمحمد 6 ساله شد ...

1393/11/6 7:10
772 بازدید
اشتراک گذاری

مادرانه هایم را با تو آغاز کردم که بهترین فرشته همه دنیایم هستی. شش بهمن  87، روز زمستانیم  را بهار کردی با قدمهایی که بوی طراوت و زندگی می داد.

امیرمحمدم  ، نورچشمم، پاره تنم...
تو آمدی با لبخند شیرینت، باگرمای دلپذیرت، بانگاه بی نظیرت.
چگونه برایت از شادیم بگویم؟ ازشوق دیدارت...از لحظه تولدت...
توآمدی وبه زندگیمان رنگ تازه ای دادی...چونان رنگ گلهای بهشتی با عطری دلاویز وبه غایت مدهوش کننده...
عظمت پروردگار رادرظرایف وجود دوست داشتنی ات می جوییم وخداراباتمام ذرات وجودمان می ستاییم...

پسرم،عزیزترینم با تو بودن احساس قشنگی در من بوجود می‌آورد که به هیچ عنوان قادر به توصیفش نیستم.

شنیدن صدای دلنشینت گرمایی را در وجودم بیدار می‌کند که هرچه درد و غم هست را از من دور می‌‌کند.

دیدن چشمان زیبا، شیطون و مهربانت در من شور زندگی بوجود می‌آورد.

دستان کوچک و کودکانه‌ات وقتی که به دورگردنم حلقه می‌زنند مرا با خود به دنیایی می برند که هیچ چیزرا با آن معاوضه نخواهم کرد.

حرف زدن و درددل کردن با تو آرامشی دارد که همه‌ی چیزهای دیگر را از یادم می‌برد.

عزیزترینم، از صمیم قلبم دوستت دارم و بهترینها را برایت آرزومندم.

پسرم مراقب باش ، اینجا زمین است . اینجا زمین گاهی خشک و سخت ، و گاهی نرم و نمناک است.اما باید طوری زندگی کنی که همیشه ردپای بودنت برای جهان و جهانیان بماند . نگذار زمین و آسمان سرنوشت تو راتعیین کنند و باید این را بدانی که نه آمدنمان دست خودمان است ونه رفتنمان!!!

اما آمدن ورفتن دو نقطه اند، اینکه چگونه بهم وصل میشوند ، هنرآدم بودن وآدم ماندن ماست...

پسندها (1)

نظرات (1)

مادر دو امیر
6 بهمن 93 9:33
امیرمحمد عزیزم تولدت مبارک گلم ایشالله همیشه شاد و سلامت باشی خدا بابا و مامان مهربونت را برات حفظ کنه دوستت دارم مرسی خاله ماریا...