امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

عشق مامان و بابا

6 بهمن 93

1393/11/7 10:55
968 بازدید
اشتراک گذاری

  

  از چند روز قبل از تولد به امیرمحمد قول داده بودیم ببریمش شهر بازی . موقع حاضر شدن امیرمحمد گفت مامانی یه خبر جدید ! فهبمه جون ( معلم موسیقی آمادگی ) به من گفت یه شهر بازی جدید افتتاح شده اسمش هم باب اسفنجیه . به مامانی وبابایی بگو ببرنت اونجا . خیلی قشنگه . مامانی میشه بریم اونجا ؟؟؟؟ بهش گفتم حالا یه روز دیگه اونجا هم میریم !! فهیمه جون از کجا میدونست که ما قرار بریم شهر بازی ؟ و این هم قیافه امیرمحمد خجالت

    بعد از ظهر روز تولد به همراه بابایی و پسری رفتیم بابلسر. شهر بازی سی گل بسته بود و ساعت 7 باز میشد . رفتیم خرید . اول رفتیم فروشگاه خانه و کاشانه.  امیرمحمد برای خودش کلی خرید کرد . لیوان ، تفنگ بادی ، تیر و کمان ، برچسب دایناسور ، کلاه لبه دار، عینک شنا ... از قبل بهش گفته بودم فقط دو چیز میتونه برای خودش انتخاب کنه ولی بعدش  گفتم بذارم هر چی دلش میخواد بگیره روز تولدش ... البته انتخابهاش بیشتر بود ...  بعد رفتیم ایران کتان و یه دور و چرخی هم اونجا زدیم . امیرمحمد هم یریز برامون سخنرانی میکرد و در مورد همه چی نظر میداد .... هیس  و البته همش هم نگران بود که الآن شهر بازی باز میشه ....

   از ایران کتان به شهر بازی مرکز خرید آلپ رفتیم ... هیچ بچه ای اونجا نبود . امیرمحمد سوار چند تا وسیله شد ولی خوب چون هیچ بچه ای نبود براش هیجان نداشت . غمگین

 تو تیله بازی  چند بار پشت هم برنده شد و نهایتا چند تا تیله جایزه گرفت . چشمک

   ساعت 6 رفتیم بوف که غذا بخوریم . امیرمحمد طبق معمول پیتزا خواست . تا حاضر شدن غذا یکسره در حال ورجه وورجه بود و یکی از تیله هاشو هم گم کرد . اجازه

بعد هم که غذا اومد . ترسومزخرفترین فست فودی بود که در تموم عمرم خوردم . حتی امیرمحمد هم گفت مامانی پیتزایی که شما درست میکنی خوشمزه تر ...گیج

بعد از خوردن شام بیمزه بوف  عصبانیعصبانیعصبانیبه شهر بازی سی گل رفتیم.

امیرمحمد و بابایی تا میتونستند بازی کردند . امیرمحمد که حسابی به وجد اومده بود . چشمک

امیرمحمد از قطار سواری و رفتن توی تونل خیلی راضی و خوشحال بود . راضی

در کنار  علاءالدین و چراغ جادوش هم عکس گرفت .بغل

به زور از شهر بازی امیرمحمد و خارج کردیم . اصرار داشت حتما به شهر بازی مریم هم ببریمش ولی قانعش کردیم که دیروقت و بهش قول دادیم پنجشنبه ببریمش . هیپنوتیزم

به شیرینی سرای بابل رفتیم و یه کیک کوچولو و شمع مرد عنکبوتی به انتخاب امیرمحمد خریدیم . یه بستنی قیفی هم خواست که علیرغم میل باطنیم (بخاطر سرمای هوا ) اونم براش خریدیم که خیلی خوشحالش کرد .بوس

ساعت هشت و نیم شب با کیک و شمع رفتیم خونه عزیز. امیرمحمد دم در خونه عزیز گفت امشب چقدر داره بهمون خوش میگذره . راضیبابابزرگ خواب بود . عزیز کلی از دیدنمون خوشحال شد.بابابزرگ هم بیدار شد .

  قبل از فوت کردن شمع به امیرمحمد گفتم چه آرزویی داری ؟ یه آرزوی خوب بکن . به فکر فرو رفت و گفت آرزو کردم . گفتم بلند بگو تا همه بشنون . گفت نه مامانی تو خونه بهت میگم . گفتم پس بیا در گوشم بگو . در گوشم گفت : آرزو میکنم هیچ کی نمیره تشویق  قربون پسر بااحساسم ...  گفت حالا شما آرزوی من و بلند بگو بقیه هم بشنون.

بعد از آرزوی قشنگش شمع 6 سالگیشو فوت کردني ني شكلك و کیک و هم برید و چون 5 نفر بودیم کیک و  5 تا تکه کرد . تشویق 

        بعد از خوردن کیک راهی خونه شدیم و امیرمحمد خان ساعت 9 و نیم شب خوابید .  ساعت دو شب بیدار شدم و چند تا بادکنک باد کردم . در حال باد کردن بادکنکها دیدم امیرمحمد بالای سرم . متفکر  یه نگاه به من و یه نگاه به بادکنکها کرد همونجا دراز کشید. متفکر خیلی سریع خوابش برد . بغلش کردم و تو تختش خوابوندمش . بادکنکها رو بالای تختش آویزون کردم . میخواستم صبح وقتی بیدار میشه بهش بگیم که فرشته مهربون بادکنها رو  براش فرستاده ولی با بیدارشدن نیمه شبش برنامه من و بهم ریخت . ولی خوب همچنان امیدوار بودم که یادش نمونده باشه ... خندونک

   صبح قضیه بادکنک و برای بابایی تعریف کردم و خواستم به امیرمحمد بگه که فرشته مهربون براش فرستاده . ماجرای صبح نقل قول از بابایی : امیرمحمد بیدارشدی ؟ این بادکنکها رو ببین فکر کنم فرشته مهربون برات فرستاده ...فرشته

پاسخ جدی امیرمحمد: نه دیشب دیدم که مامانی داشت بادکنکها رو باد میکرد! حتما هم خودش اینجا وصل کرده متفکر   و این هم  مامانی گریه خسته

دیشب برای روز تولدت یک سبد ستاره چیدم

تکه ای از ماه را و یک شاخه نیلوفر

تو متولد شدی و من عاشق تر شدم

پسندها (3)

نظرات (5)

پریسا
7 بهمن 93 12:42
خدا نی نی شما رو هم حفظ کنه ان شاالله به ما هم سر بزنید ممنونم عزیزم ...
بابا و مامان
7 بهمن 93 14:41
تولد تولد تولدششششش مبارک ممنونم ....
تاپ بیسکوییت
7 بهمن 93 16:21
بیسکوییتهای ساده و شیک و ارزان
محمد
7 بهمن 93 18:19
سلام با مطلب زیر بروزم "اگر می خواهید چین و چروک پوستتان را باز کنید این 9 روش خانگی را فراموش نکنید..."
negar
9 بهمن 93 12:03
سلام از کارهای نمدی من دیدن کنید ریسه های زیبا برای تزیین اتاق امیرمحمددارم http://honarenamad.niniweblog.com