سیزده بدر94
سیزده بدر امسالمون متفاوت از سالهای قبل بود . اعضای گروه امسالمون امیرمحمد و مامانی و بابایی و عمه جون بهناز و هاناجون و عمو اشکان و فرناز جون بودند. صبح روز سیزده بدر به خونه باغ پدر عمو اشکان رفتیم . به درخواست امیرمحمد چند تا عکس ازش گرفتم .
بابایی برای امیرمحمد یه تاب بست و ما هم با امیرمحمد تاب سوار شدیم و کلی خندیدیم .
اونجا چند تا مرغ بود که امیرمحمد حسابی دنبالشون کرد و حسابی مرغهای بیچاره رو دور حیاط چرخوند .
وقتی بساط زغال کباب مهیا شد میخواست یکی از مرغهای بیچاره را بنداره تو آتیش تا کباب بشه .
تو حیاط خونه چند گل شقایق بود . لحظه ای که امیرمحمد برای عمه جون بهناز گل چید و با احساس بهش داد خیلی دیدنی بود .
بعد از خوردن جوجه کباب عالی که عمو اشکان درست کرده بود و کشمش پلو و مرغ خوشمزه ای که عمه جون بهناز پخته بود شال و کلاه کرده و راهی منطقه لفور شیرگاه شدیدم . بابابزرگ و عزیز به همراه بقیه خانواده مامانی برای سیزده بدر به اونجا رفته بودند .
امیرمحمد تو ماشین فرناز جون نشست . من هم سوار ماشین هانا جون شدم . من و امیرمحمد از تو ماشین برای همدیگه جیغ میکشیدیم و سوت میزدیم و دست تکون میدادیم . خلاصه اینکه تا برسیم لفور کلی شیطنت کردیم .
بعد از رسیدن به لفور امیرمحمد و آمیتیس و من کلی با هم بازی کردیم . بدو بدویی کردیم حسابی . عمو اشکان اونجا برای بچه ها تاب بست .
بعد هم آش خوری داشتیم . زن عموی مامانی آش ترش و مامان عمو اشکان آش رشته درست کردند .
بابایی و بقیه مشغول والیبال شدند . اینجا امیرمحمد با عمو همت مشغول دیدن والیبال بابایی و بقیه است ...
این هم عکس اختتامیه امیرمحمد و فرنوش جون و دایی جون بهمن
نمي دانم آرزويتان چيست!
اما براي رسيدن به آرزويتان دستانم به آسمان جاري و سبزه دلم را به نيت شما و آرزوهايتان،
هر چه كه هست، گره مي زنم.
(سيزده بدر، روز آرزوهايتان باد)