امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

عشق مامان و بابا

ماه رمضان و شبهای قدر

1394/4/20 22:49
788 بازدید
اشتراک گذاری

    

تعطیلات ماه رمضان یعنی 17 و 18 و 19 تیر به کتالان رفتیم . عمو همت و خاله جون فهیمه شب بیست و یکم ماه رمضان در مسجد کتالان افطاری میدادند . از اداره که اومدم خونه راهی شدیم دایی جون بهمن هم با ما اومد . حدود ساعت 6 به مسجد رسیدیم .  امیرمحمد دو تا دوست به اسمهای علیرضا و محمد طاها پیدا کرد و با اونها مشغول شد . مراسم بسیار باشکوه بود و همگی روزه داران  برای شفای عمو همت دعا خوندند .

امیتیس جون هم این چند روز کتالان بود و با امیرمحمد بازی میکردند . عمو همت چون جلسه شیمی درمانی داشت به افطار نرسید و  روز بعد با عمو اشکان به فیروزکوه اومد و ما هم به دیدنش رفتیم . متنظر

   امیرمحمد و امیتیس تو پارک روبروی خونه عمو همت کلی بازی کردند . چشمک

   غروب جمعه وقتی میخواستیم به قائمشهر برگردیم درهای ماشینمون قفل شد و هیچ جوری باز نمیشد . باز هم حلال مشکلات ماشین ، مهندس فرهاد به دادمون رسید . صندوق عقب و باز کرد و یه راهی از صندوق عقب به صندلی عقب به اندازه امیرمحمد باز کرد و امیرمحمد کوچولو تونست بره داخل ماشین و درها رو باز کنه . خنده

بعد از باز شدن درب ماشین به سمت قائمشهر حرکت کردیم . جاده شلوغ بود موقع اذان به شیرگاه رسیدیم و همونجا تو یه مغازه کبابی افطار کردیم و کباب کوبیده و جگر خوشمزه ای خوردیم .

    و این هم پسر کوچولوی با احساس ما که تو ماه رمضون کنار مامانی نمازمیخونه و برای سلامتی عمو همت مهربون دعا میکنه . 

با دل شکستــه
خـــــــــــــــــــدایا  به عظمتت قسم کمکمون کن   خـــــــــــــــــــدایا

خدای مهربونیها....خدای لحظه های دم افطار...با زبون بی زبونی التماس میکنم که سهم همه حاجتمندا رو بدی . پسرمنم حاجت روا کنی....

خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مادر دوامیر
10 شهریور 94 11:59
ایشالله امیرالمومنین ع بحق شبهای با عظمت قدر ،حوائج مون را براورده نماید و همه ی مریضها مخصوصا عموهمت مهربون را شفا بدهند الهی آمین الهی آمین ...