ماه رمضان و شبهای قدر
تعطیلات ماه رمضان یعنی 17 و 18 و 19 تیر به کتالان رفتیم . عمو همت و خاله جون فهیمه شب بیست و یکم ماه رمضان در مسجد کتالان افطاری میدادند . از اداره که اومدم خونه راهی شدیم دایی جون بهمن هم با ما اومد . حدود ساعت 6 به مسجد رسیدیم . امیرمحمد دو تا دوست به اسمهای علیرضا و محمد طاها پیدا کرد و با اونها مشغول شد . مراسم بسیار باشکوه بود و همگی روزه داران برای شفای عمو همت دعا خوندند .
امیتیس جون هم این چند روز کتالان بود و با امیرمحمد بازی میکردند . عمو همت چون جلسه شیمی درمانی داشت به افطار نرسید و روز بعد با عمو اشکان به فیروزکوه اومد و ما هم به دیدنش رفتیم .
امیرمحمد و امیتیس تو پارک روبروی خونه عمو همت کلی بازی کردند .
غروب جمعه وقتی میخواستیم به قائمشهر برگردیم درهای ماشینمون قفل شد و هیچ جوری باز نمیشد . باز هم حلال مشکلات ماشین ، مهندس فرهاد به دادمون رسید . صندوق عقب و باز کرد و یه راهی از صندوق عقب به صندلی عقب به اندازه امیرمحمد باز کرد و امیرمحمد کوچولو تونست بره داخل ماشین و درها رو باز کنه .
بعد از باز شدن درب ماشین به سمت قائمشهر حرکت کردیم . جاده شلوغ بود موقع اذان به شیرگاه رسیدیم و همونجا تو یه مغازه کبابی افطار کردیم و کباب کوبیده و جگر خوشمزه ای خوردیم .
و این هم پسر کوچولوی با احساس ما که تو ماه رمضون کنار مامانی نمازمیخونه و برای سلامتی عمو همت مهربون دعا میکنه .
با دل شکستــه
خـــــــــــــــــــدایا به عظمتت قسم کمکمون کن خـــــــــــــــــــدایا
خدای مهربونیها....خدای لحظه های دم افطار...با زبون بی زبونی التماس میکنم که سهم همه حاجتمندا رو بدی . پسرمنم حاجت روا کنی....
خــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدایا