امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

عشق مامان و بابا

حرفی از جنس عشق کودکانه ...

1391/8/3 21:03
644 بازدید
اشتراک گذاری

   با امیرمحمد در حال خوابیدن بودیم . معمولا قبل از خواب با هم حرف میزنیم . کلی نازش میکم . قربون و صدقه اش میرم .. چکار کنم لوس بازی مادرانه دیگه ...

  یک دفعه به من گفت : مامانی دل من برای شما خیلی شور میزنه ؟   گفتم عزیزم قربونت برم چرا دلت برای من شور میزنه ؟  سوال  گفت آخه دل من شما رو خیلی دوست داره ... مامانی پس دل شما برای من چی میشه ؟ گفتم دل من برات میتپه پسر قشنگم .. دل من برات تاب تاب میزنه  عزیز دلم ...  چون دل من عاشقت ... کلی نازش کردم و براش توضیح دادم که کاربرد دلم شور میزنه چیه . 

   بعداز ظهر روز بعد بابایی در حال بیرون رفتن از خونه و من و امیرمحمد خان در حال خوابیدن بودیم که امیرمحمد به من گفت : مامانی امروز دل من هم برای شما میتپه و تاب تاب میزنه ... گفتم دل من هم همینطور .  دوباره گفت ولی دلم برای بابایی شور میزنه ... گفتم ای وای چرا مامانم ؟  متفکر  گفت آخه بابایی داره از خونه میره بیرون تا وقتی برگرده دلم براش شور میزنه ....   خیال باطل

               امیرمحمد خان در مهدکودک

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

زهرا (✿◠‿◠)
20 آبان 91 18:24
خیییییییییییییییییییییییییییلی بامزه بود! مهربوووووووووووووووووووون
مامان رهام
21 آبان 91 13:36
ای جان چه شیرین حرف میزنه
مامان بردیا
22 آبان 91 13:50
عزیز دلم قربون حرف زدنت چقده بهت چسبیدا نه مامانیبسلامتی جابجایی خوش بگذره


آره والا ... حالی کردم اسیدی ...
الهام
22 آبان 91 18:21
عزيزم فداي حرفاي قشنگش كه دلمو برد
مهرنوش مامان مهزیار
23 آبان 91 8:38
الهی چه دلی. حواست باشه همین روزهاست که دلش برای یه دختر بزنه


وای خدا ... اینو کجای دلم جابدم ...