حرفی از جنس عشق کودکانه ...
با امیرمحمد در حال خوابیدن بودیم . معمولا قبل از خواب با هم حرف میزنیم . کلی نازش میکم . قربون و صدقه اش میرم .. چکار کنم لوس بازی مادرانه دیگه ...
یک دفعه به من گفت : مامانی دل من برای شما خیلی شور میزنه ؟ گفتم عزیزم قربونت برم چرا دلت برای من شور میزنه ؟ گفت آخه دل من شما رو خیلی دوست داره ... مامانی پس دل شما برای من چی میشه ؟ گفتم دل من برات میتپه پسر قشنگم .. دل من برات تاب تاب میزنه عزیز دلم ... چون دل من عاشقت ... کلی نازش کردم و براش توضیح دادم که کاربرد دلم شور میزنه چیه .
بعداز ظهر روز بعد بابایی در حال بیرون رفتن از خونه و من و امیرمحمد خان در حال خوابیدن بودیم که امیرمحمد به من گفت : مامانی امروز دل من هم برای شما میتپه و تاب تاب میزنه ... گفتم دل من هم همینطور . دوباره گفت ولی دلم برای بابایی شور میزنه ... گفتم ای وای چرا مامانم ؟ گفت آخه بابایی داره از خونه میره بیرون تا وقتی برگرده دلم براش شور میزنه ....