امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

عشق مامان و بابا

پیشواز شب یلدا

1392/9/30 6:02
657 بازدید
اشتراک گذاری

در آغاز زمستان هرگز زمستانی مباد بهار آرزوهایتان   …
زمستان و پاییز ندارد …
نباشید ، چهار ستون بدنم میلرزد

بابایی و امیرمحمد

  امسال دو  شب یلدا داریم . جمعه شب منزل عزیز دعوت شدیم و شنبه شب منزل مادرجون . برای اینکه در مهمونی جفت بابابزرگها باشیم جمعه شب به منزل عزیز و آقاجون رفتیم . مهمونیمون 6 نفره بود . 3 نفر ما به همراه عزیز و بابابزرگ و دایی جون بهمن . کدبانوگری کردم . برنجک ، کنجد عسلی ، ژله انار و کیک کدو حلوایی درست کردم و به خونه عزیز بردیم . چه حالی کردند ...خنده

کدبانوگری مامانی

دستور پخت کیک و از سایت http://hanichef.blogfa.com گرفتم . دستورهای آشپزی خوبی داره . حتما امتحان کنید .

پسرک شکموی مامانی

  در بدو ورود امیرمحمد مشغول بازی با موبایل دایی جون بهمن شد در حدی که هیچ توجهی به اطرافش نداشت . بابایی مشغول حرف زدن با بابابزرگ بود که یک دفعه امیرمحمد بهش میگه بابایی میشه لطفا قفلش کنی ؟ بابایی با تعجب میگه چیو قفل کنم؟  جواب میده بابایی لطفا دهنتو قفل کن ، من دارم بازی میکنم صداتون بلند! صدای بازیمو نمیشنوم ... این هم از پسر مثلا با ادب ما ... خیال باطل  به بهانه تمام شدن شارژ ، موبایلو از دستش گرفتیم .

پسر بداخلاق مامان

  بعد امیرمحمد و بابایی و بابابزرگ حسابی بازی کردند. بازی موش بدو گربه تو رو بگیره . قرار بود توپ بیارن و تو اتاق فوتبال بازی کنند که خوشبختانه یادشون رفت . نیشخند خدا رحم کرد که یادشون رفت وگرنه قیافه عزیز دیدنی بود .قهقهه

شام خورشت فسنجون (به قول امیرمحمد خورشت رنگ کاکائوقهقهه )با گوشت خروس محلی بود .

امیرمحمد به علت بدو بدویی که کرده بود حسابی گرسنه اش بود . با ولع بسیار مشغول خوردن غذای مورد علاقه اش شد . واقعا اولین باری که خیلی شیک ، همه غذاشو خودش بدون کمک من و بابایی خورد ( آخه ما هنوز به بچه ی لوسمون لقمه میدیم یا اینکه قاشقشو پر غذا میکنیم تا راحت تر بخوره کلافه ) . با اینکه بشقابش پر غدا بود ولی تند و تند میگفت مامانی برام پلو و خورشت بریز غذام تموم شد .زبانزبان

امیرمحمد و دایی جون بهمن

   بعد از شام هندوانه قاچ زدم.به محض اینکه چاقو رو به هندوانه زدم گفتم به به عجب هندوانه ای!   امیرمحمد هم بلند بلند شروع کرد به خوندن و دست زدن تشویقتشویق آخ شب یلدا اومده ... آخ ننه سرما اومده  ...

ft3jhlvvcsheh0guetc4 پوسترهای گرافیکی ویژه شب یلدا

  باقیمانده هندوانه را به خونه بردیم و امیرمحمد تو خونه هم هندوانه خورد . بعد از خوردن بهم گفت مامانی یک برش دیگه از هندوانه برام آماده کن و تخمهاشم بگیر. با اخم نگاهش کردم که یعنی دیگه کافیه !!! ادامه داد مامانی الآن نمیخوام بخورم گفتم برام آماده کنی فردا از مهد کودک اومدم بخورم ...ماچ

 محفل آریائی تان طلائی، دلهایتان دریائی
شادیهایتان یلدائی، مبارک باد این شب اهورائی . . .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان کارن
30 آذر 92 12:26
یلدایعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بشترباهم بودن را باید جشن گرفت یلدا مبارکماشااله به این پسر خوشتیپ وهمیشه شاد باشید ممنونم عزیزم .........
خان گوگولي
1 دی 92 3:13
امير محمدم هيچ وقت گريه نکن چون هيچکس لياقتش رو نداره ! اون کسي هم که داره طاقتش رو نداره !
مهرنوش مامان مهزیار
1 دی 92 7:44
بلندترین شب سال هم خورشید را ملاقات خواهد کرد و این یعنی بوسه گرم خداوند بر صورت زندگی وقتی همه چیز یخ می زند. یلدا مبارک
مادر دو امیر
3 دی 92 9:13
امیرمحمدم: پاييز ثانيه ثانيه مي گذرد يادت نرود اين جا کسي هست که به اندازه تمام برگ هاي رقصان پاييز برايت آرزوهاي خوب دارد عمرت يلدايي، دلت دريايي، روزگارت بهاري يلداي خوشي را برايت آرزو مي کنم خوشا به حالت با این مادر هنرمند و آشپزت جای ما خالی گلم ممنون ماریا جونم .......
مامان بردیا
20 دی 92 20:00
عمرتون به بلندای یلدا خوشحالم از خوشحالیتون همیشه خوش باشین در کنار عزیزانتون