امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

عشق مامان و بابا

تولد 9 سالگی آقا ایلیا

   تاریخ تولد ایلیا 13 تیر، ولی امسال چون مصادف با ماه رمضان شد به اصرار خود ایلیا شنبه 7 تیر در خونه مادرجون جشن تولد برگزار شد . روز شنبه ای بود که امیرمحمد کلاس ژیمناستیک داشت . بابایی گفت نبریمش کلاس چون خسته میشه ولی من که کوتاه نمیام از باشگاه خودم زدم ولی گفتم امیرمحمد باید بره .  بابایی ما رو رسوند . وقتی دم باشگاه پیاده شدیم و بابایی رفت امیرمحمد دسته کلید بابایی و بهم نشون داد و گفت یواشکی از تو کنسول برداشته . حالا بابایی رفته خونه بدون کلید . بعد هم زد زیر خنده . من هم این طوری شدم از دست این پسر شیطون . یعنی آزاری داره ها      به بابایی زنگ زدم تو راه خونه بود برگشت و کلیدشو گرفت و رفت . ...
8 تير 1393

سوم خرداد و تولد بابایی

زیباترین گل ها را برای زیبایی زندگیت و کوتاهی عمرشان را برای غم هایت آرزو مندم . . . علی جان تولدت مبارک     امسال هم مثل سال گذشته کدبانو گری کرده و کیک تولد بابایی و خودم درستیدم .  روز جمعه از صبح مشغول کیک پزون شدم . تو قالب گل کیک شیفون درست کردم و گذاشتم تا خنک بشه . ژله قلب هم درستیدم و گذاشتم تو یخچال تا ببنده .   نهار خونه عزیز بودیم . بعد از نهار سریع برگشتیم و کیک و با خامه و گاناش تزئین کردم .     غروب جشن تولد سه نفره گرفتیم . بادکنک باد کردیم .  امیرمحمد فشفشه روشن کرد . بابایی هم با همکاری امیرمحمد شمع تولد 40 سالگیشو فو...
5 خرداد 1393

جشن تولد 5 سالگی نفســـــــــــــــــــــــــــــــــم با تم باب اسفنجی

    جشن تولد امیرمحمد جون با 18 روز تاخیر پنجشنبه 24 بهمن برگزار شد . مهمونی از ساعت 6 عصر به صرف شام و .... بود .   پ کارتهای دعوتو هفته دوم بهمن به همه رسوندیم ولی زمانشو با پیامک به همه اعلام کردیم.        فرنوش جون یکشنبه با عزیز و بابابزرگ از تهران اومد قائمشهر و از دوشنبه عصر اومد خونه ما کمک خاله جونش  . امیرمحمد خیلی دوسش داره و کلی با هم وقت گذروندند .   از چهارشنبه مشغول آماده کردن سور و سات تولد بودم . صبح چهارشنبه با بابایی رفتیم خرید و همه وسایل مورد نیازو خریدیم . از عصر چهارشنبه هم  مشغول آماده کردن پیش غذاها و دسرها شدم . آخر شب  با کمک ...
27 بهمن 1392

پیامهای تبریک تولد 5سالگی ( 6 بهمن 92)

  عزیز دل مادر پیامهای تبریک تولدتو  مینویسم . وقتی بخونی حتما حس خوبی پیدا میکنی  . الهام جون : سلام آقا امیرمحمدجون ، میدونم الآن شاید لالا کرده باشی ، میام یواشکی بوست میکنمو زودتر زودتر تولدتو تبریک میگم پسر خوش تیپه ...   ساعت 22:44   تاریخ 92/11/02  ماریا جون ( همکار مامانی) : امیرمحمد جان تولدت مبارک ... الهی در زیر سایه پدر و مادر همیشه سالم و تندرست باشی عزیزم ... تاریخ 92/11/04 ***ماریا جون زحمت کشید و عکس زیر را هم طراحی کرد و برام ایمیل فرستاد .*** ***خیلی ممنونم دوست و همکار خوبم ***     ...
7 بهمن 1392

تولد 5 سالگی امیرمحمدم با تم باب اسفنجی

       ............ امروز   6 بهمن   تولد یکی یدونه خونه ماست ........          جشن تولد با تم باب اسفنجی در تعطیلات 22 بهمن برگزار میشود .    دیشب به همراه بابایی ، امیرمحمد و به شهر جادویی بردیم و حسابی بازی کرد . بعد از شهر بازی به کافه رستوران نفار رفتیم و شام خوردیم .    موقع شام از امیرمحمد پرسیدم امشب که شب تولد چه آرزویی داری ؟  اول جوابهای الکی اولکی خنده دار بهمون داد . خیلی جدی بهش گفتم جوابهای الکی نده چه آرزویی برای من و بابایی و خودت داری ؟ راستشو بگو؟    با لبخند جواب د...
6 بهمن 1392

جشن تولد مهدکودکی

   امسال تو مهدکودک جشن تولد بچه های متولد زمستان پنجشنبه 26 دی برگزار شد . کو    بعد از تولد بابایی و امیرمحمد اومدن اداره دنبالم و سه تایی راهی تهران شدیم چون  شنبه شب که شب ولادت پیامبر بود ، نامزدی فرناز جون برگزار می شد .  از طرف مهد کودک  به  امیرمحمد یه آلبوم عکس 50 برگ کادو دادند .    کوزه ای که تو عکس میبینید و امیرمحمد تو مهدکودک روشو رنگ و نقاشی کرد . و روی کوزه هم یه گردنبند که با گل رس درست کرد و توی سیم پیچید و مهره ها رو خودش رنگ کرد . از بچه های کلاسشون ارشیا ،پارسا و درسا و سوژا هم متولد زمستان هستند که در عکس زیر میبینید .  عکس شمع فوت کنون  ...
30 دی 1392

تولدتون مبارک مهزیار جون و کیانوش جون

   امیدوارم مهرنوش جون مامان مهزیار عزیز و ماندانا جون مامان کیانوش عزیز این پست و بخونن  . کد تایید تو بلاگفا برام باز نمیشه نمیتونم برای تولد گل پسرهاتون تبریک تولد بذارم . ولی هر روز به وبلاگهاتون سر میزنم و همه مطالبتونو دنبال میکنم .... شکفتن نوگلهای  زیبایتان در دشتی از یاسهای مهربانی با نجوای سیمین آبشاران تهنیت باد با آرزوی روشن ترین فرداها برای وجود نازنیشان از طرف امیرمحمد و مامانی                                 ...
31 تير 1392

تولد 8 سالگی آقا ایلیا

  تمام وجودمان را درقلبمان ، قلبمان رادرچشمانمان و چشمانمان رادر زبانمان  خلاصه مي كنیم تابگويیم روزتولد آقا ایلیامبارك . با آرزوی فرداهایی روشن تبریک صمیمانه مارا پذیرا باش                               از طرف امیرمحمدومامانش (متن پیامک تبریک مابه عمه جون خدیجه)     صبح پنجشنبه وقتی که برای رفتن به اداره حاضر میشدم . امیرمحمد اومد کنارم با صدای بغض آلود گفت : مامانی اداره نرو دوست ندارم برم مهد کودک ....  چند وقتی میشد که این داستان...
14 تير 1392

تولد بابایی و روز پدر ...

ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود / خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین / حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین / بال های خویش را دست توسل کرده بود امسال سوم خرداد تولد باباعلی مصادف شدبا میلادحضرت علی و روز پدر     چه سعادتی واقعا !!!!    امیرمحمد که طبق معمول تو مهد کودک برای روز پدر  با بقیه دوستهاش جشن و مهمونی داشت . پنجشنبه ظهر وقتی از اداره اومدم فوری نقاشی که به مناسبت روز پدر برای بابایی کشیده بودو به من نشون داد.  گفتم وای چه خوشگل!! چی کشیدی پسر قشنگم  ؟  ...
4 خرداد 1392