امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

عشق مامان و بابا

روزمرگیهای امیرمحمد

   جدیدترین کاری که امیرمحمد برای مامانی انجام داد : با جزوه های درسی مامانی یه چیزی مثل پاکت درست کرد و به دیوار اتاق مامانی چسبوند و برای مامانی نامه و نقاشی توش گذاشت . ********************************************************** کارهای امیرمحمد تو خونه به کمک بابایی تو جای تخم بلدرچین و جای آتاری دستی گچ ریختند، بعد از خشک شدن از قالب خارج کردن و بعد هم امیرمحمد هر دو تا قالب گچی و با آبرنگ  رنگ کرد . محصول نهایی شکلهای زیر ... وقتی وسایل آشپزخانه اسباب بازی میشود این هم یه مدل دیگه از امیرمحمد ********************************************************** کاردستی ...
20 آبان 1393

محرم 93

        شنبه های هر هفته تو کلاس آمادگی برای بچه ها یه داستان تعریف میکنند . تکلیف بچه ها هم اینه که داستان و تو خونه برای والدینشون تعریف کنند تا والدین در دفتر داستان یادداشت کنند . داستان شهر فراموشی داستان شنبه 10 آبان بود که موضوعش در مورد  تنها گذاشتن امام حسین و یارانش از طرف مردم شهر کوفه بود. البته امیرمحمد کلا داستان و فراموش کرده بود .    یکشنبه 11 آبان مراسم عزاداری در جهان کودک برپا بود . امسال امیرمحمد و دوستهاش با کمک خانم مربیهای آمادگی زنجیرهای کاغذی درست کرده بودند . بعداز ظهر با امیرمحمد بیرون رفتم و براش طبل خریدم .    صبح روز تاسوعا امیرمحمد با بابایی راهی خ...
16 آبان 1393

امیرمحمد و دوستهای آمادگیش

7 مهر روز آتش نشانی - آمادگی جهان کودک   تو پاييز را دوست داری   و من همانند پاييز تو را   و چشمهایت که  رنگ پاييز  را به خود گرفته اند   16 مهر روز کودک - آمادگی جهان کودک پســـــرم   این خنده هایی که طعم عسل میدهند و قلب آسمان را آب میکنند ،   ای کاش همیشه در  چهره ات  باقی بمانند !   ...
8 آبان 1393

روزهای پاییزی مامانی با امیرمحمد

     روزهامون مثل همیشه است . امیرمحمد صبح ها میره آمادگی . بعد از تموم شدن کلاسش با سرویس میره خونه مادرجون ، بعد هم با بابایی میرن خونه . من حدود ساعت 3 میرسم خونه . وقتی میرسم امیرمحمد یا مشغول دیدن برنامه کودک ، یا درحال بازی با موبایل . تازه خودش بازی هم دانلود میکنه و آنلاین هم فیلمهای angri bird میبینه  .  چند وقت پیش بابایی بهم گفت خیلی مصرف حجم اینترنتمون بالا رفته مگه چی دانلود میکنی که اینقدر زود تموم میشه ؟ گفتم فایلهایی که میگیرم حجم زیادی نداره. کنجکاو شدیم که داستان چیه ؟ بــــــــــــــله متوجه شدیم آقای امیرمحمد خان بازی دانلود میکنه و ...    از اون به بعد بابایی قبل از اینکه گوشی به...
7 آبان 1393

عیدغدیر و مراسم باربرون و عروسی الهام جون

    عروسی الهام جون دخترعمه امیرمحمد  28 مهر ماه برگزار میشه  . بعد ازظهر روز عید غدیر قراربود خانواده داماد وسایل عروس خانم و بیارن منزلشون . عمه جون مهناز هم مارو به خونشون دعوت کرد. صبح روز عید با بابایی و امیرمحمد راهی ساری شدیم . از شب قبل با کمک امیرمحمد یکسری خوراکی شیرین  و خوشمزه آماده کردم تا به همراه کادوی عروسی برای الهام جون ببریم .    قبل از درست کردن کیک به امیرمحمد گفتم به نظرت خودمون کیک درست کنیم یا از بیرون بخریم ؟ جواب داد مامانی خودمون درست کنیم چون خانم مربی گفته کیکهای بیرون مواد نگهدارنده داره بهتر مامانها تو خونه کیک درست کنن !!!! من هم کمکت میکنم .     ای...
30 مهر 1393

عید قربان در کتالان

     بعدازظهر پنجشنبه 10 مهر راهی کتالان شدیم . شام خوردیم و بعد ازشام  امیرمحمد زود خواببد . خیلی خسته بود . صبح روز جمعه بعد ازخوردن صبحانه رفتیم فیروزکوه خونه خاله جون فهیمه . نون سنگگ داغ خریدیم و از خواب بیدارشون کردیم . دوباره اونجا هم صبحونه خوردیم . بعد بابایی و عمو همت و عمو اشکان به همراه امیرمحمد رفتند بیرون و حسابی دور زدند . امیرمحمد و به دو پارک بردند و حسابی باهاش بازی کردند .      شام عروسی برادرزاده عمو همت دعوت بودیم . قبل از رفتن به عروسی امیرمحمد تو ماشین خوابش برد . بعد هم که بیدارشد عنق بود . حتی بودن در کنار فرناز و فرنوش و امیتیس هم خوشحالش نکرد . مراسم کادو دادن خیلی طو...
15 مهر 1393

شروع سال تحصیلی (آمادگی)

    اواسط شهریور بعد از اینکه امیرمحمد لباس فرمشو پرو کرد ، برای خرید وسایل کلاس آمادگی اقدام کردیم . یه روز کیف و کتونی خریدیم . امیرمحمد کیفشو خودش انتخاب کرد . عکس روی کیفش  ماشینهای مک کوئین . رنگش هم همرنگ لباس فرم آمادگیش . لباس فرمش پیراهن و شلوار آبی رنگ که یقه پیراهنش ملوانیه سفید رنگ . کتونیشو من انتخاب کردم کتونی adidas آبی رنگ که با رنگ لباس فرم و کیفش جور جور . چند روز بعد هم لوارم التحریر و از کتابفروشی که هر سال جهان کودک معرفی میکنه خریدیم . با کمک امیرمحمد روی تمام لوازم التحریرش برچسب امیرمحمد و نصب  کردم . جشن شروع سال تحصیلی ساعت 10 تا 11  پنجشنبه 27 شهریور در جهان کودک برپا شد و امی...
4 مهر 1393

آخرهفته ای دیگر و بازهم کتالان

   تو این روزهای گرم تابستانی هیچی بهتر از رفتن به جای خنک نیست . برای ما هم کتالان همان جای خنک .  غروب پنجشنبه با بابایی و امیرمحمد راهی کتالان شدیم . عمو همت ودایی جون فرهاد هم از تهران اومده بودند. خاله جون فهیمه با دختراش برای تولد امام رضا رفتند مشهد . طبق معمول همه پنجشنبه جمعه ها جاده فیروزکوه پرترافیک بود . به گدوک که رسیدیم توقف کردیم .   به محض رسیدن به کتالان ، امیرمحمد مشغول دیدن برنامه کودک شد . با دیدن عمو همت خیلی خوشحال شد و ازش قول گرفت که روز جمعه با هم برن کوه و سیب زمینی کباب کنند .   روز بعد ساعت 7 و نیم صبح از خواب بیدار شد . به کمک بابابزرگ برامون گردو شکوند تا صبحانه نون و پنیر و گ...
16 شهريور 1393

پارک جنگلی جوارم

  جمعه 7 شهریور بعد از خوردن صبحانه کفش و کلاه کرده و راهی پارک جنگلی جوارم شدیم. بابایی بقیه رو هم راه انداخت . برای نهار جوجه کباب گرفتیم . تا خرید کنیم پویان خودشو به ما رسوند تا با ماشین مابیاد .   اول شهر شیرگاه هم نون لواش داغ و خوشمزه ای خریدیم و با کلی هله هوله راهی جنگل شدیم . بماند که امیرمحمد تو خونه یه پلاستیک خوراکی برای خودش برداشت . ( شب قبلش با دایی جون بهمن رفته بود بیرون و بهمن هم کلی خوراکی براش خرید ). به محض اینکه مستقر شدیم با نون داغ و پنیر و خیار و گوجه از خودمون پذیرایی کردیم . امیرمحمد به بابایی گیر داد که برام تاب درست کن و بابایی هم گفت بابابزرگ که اومد برات درست میکنه . بعد از کمی عمه جون خد...
9 شهريور 1393